«دنیای فردا»، فیلمی حیرتانگیز از گفتوگوهای پینگپنگی است: امیلیِ شبیهسازیشده، با لحنی یکنواخت، آیندهای را برای «امیلی اصلی» تشریح میکند که شبیه به ناکجاآباد است. امیلیِ اصلی در پاسخ به «خودِ» آیندهاش، فقط الفاظی بچهگانه را با شادی و خوشحالی زیر لب زمزمه میکند. انیمیشن «هرتزفلد» از اَشکالی با خطوط ساده ساخته شده است و درحالیکه امیلیِ شبیهسازیشده تمام مدت میایستد و با حالتی جدی نظارهگر رفتار امیلی اصلی است، این دخترک با شادی بر صفحه ی نمایش به رقص و دستافشانی میپردازد. فیلم او آیندهای را متصور میشود که در آن احساسات بهتدریج از بین رفته است؛ آنهم به این علت که انسانها از روی حماقت بهدنبال جاودانگی بودهاند. اما در آن دنیا احساسات و خاطرات پرشور و پرحرارت، بیشتر از هرچیز دیگر ارزش دارد.
ایده ی مغز کپیپیست شده و سردرگمیِ اخلاقیای که میتواند ریشه در آن داشته باشد، اخیراً در ژانر علمی-تخیلی رونق گرفته است. «دنیای فردا»، اثری که حتماً باید آن را دید، پرچمدار احیای این ایده است. هرتزفلد که آثارش متمایل به آثار ابزورد است، پیش از ساخت این انمیشن کوتاه هرگز در این ژانر اثری نساخته بود. «دنیای فردا» نخستین تجربه ی سینمایی او با روش تولید کاملاً دیجیتال بوده است. امیلی و نسخه ی شبیهسازیشدهاش از «اوترنت» گذر میکنند. اوترنت، واقعیتی مجازی است که ازطریق آن همه ی مردمانی که در آینده زندگی میکنند، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. هنگامی که هر دو امیلی از این فضا عبور میکنند، همه چیز در اطرافشان با سروصدای زیاد و بهسرعت درحالگذر است. اما هرتزفلد، باوجود تمام تصاویر عجیبوغریبش، با تمرکز شدید بر احساسات قهرمان داستان بر این آشفتگی فائق میآید؛ احساساتی که به نظر میرسد بهشدت به همریخته و درهم است. دلیل این بههم ریختگی روشن است؛ چراکه او کپیِ کپیِ یک نسخه ی کپی است! نسخه ی شبیهسازی شده ی امیلی، در ضمن اعتراف به اینکه درگذشته گاهگاهی عاشق اشیاء بیجان میشده است، چنین اظهار میکند که: «من به حس ناراحتیام بسیار افتخار میکنم؛ چراکه این حسِ ناراحتی، نشانۀ زندهتربودن من است.»
امیلی شبیهسازیشده درواقع چیزی شبیه به نواده ی امیلی اصلی است؛ امیلی اصلی اولین نسخه ی شبیهسازیشدهاش را به دنیا میآورد و این نسخه هم نسخه ی شبیهسازیشده ی بعدی را و همینطور این ماجرا ادامه پیدا می کند. اما سؤال اینجا است که آیا امیلیِ شبیهسازیشده، موجودی کاملاً مستقل است یا صرفاً ادامهای است بر طول عمر امیلی اصلی؟ نسخه ی شبیهسازیشده ی امیلی، عجیبوغریب و بیاحساس است؛ اما تردیدی نیست که این موجودِ بیاحساس، حالتی ترحمبرانگیز دارد و از آگاهی برخوردار است. باید این سؤال را مطرح کرد که اگر انسانها این «نسخههای پشتیبان» را خلق کنند، آیا این بدین معنا است که ما زندگی جدیدی پدید آوردهایم یا اینکه تنها به زندگی خودمان امتداد بخشیدهایم؟
همین پارسال بود که همکار من، کانر فریدسدورف، این ایدۀ کمیتاقسمتی ترسناک را از منظر اجتماعیسیاسی مطالعه و بررسی کرد. این مسئله سؤالات بسیاری را برمیانگیزد. نخست اینکه در چنین دنیایی سیستم عدالت کیفری چطور عمل میکند؛ بهخصوص اینکه اگر در این دنیا زندگی غالباً در چارچوب کامپیوتر در جریان باشد و مسائل فیزیکی کنار گذاشته شوند؟ چگونه میتوان تجربه ی انسانی را بدون درنظرگرفتن مرز فناپذیری فهمید و در ذهن متصور شد؟ کانر در ادامه ی مطلب خود مینویسد: «ممکن است همین فردا جنگ هستهای اتفاق بیفتد. از میان ما، آنهایی که جان سالم از آن به در ببرند، بهاحتمالزیاد، باقیِ عمر خود را در رنج و بدبختی به سر خواهند برد. اما این رنج و بدبختی میتواند تقریباً کوتاه باشد. اما افزایش افراطی طول عمر، آنهم ازطریق آپلودکردن ذهن، میتواند این خطر را به دنبال داشته باشد که این فلاکت و بدبختی بهطور تصورناپذیری طولانی و احتمالاً بیپایان باشد.
«دنیای فردا» جدیدترین یادآوریِ جذاب درباره ی این است که ژانر علمی-تخیلی هنگامی که آینده ما را به تصویر میکشد، چه وسعت عاطفیای را میتواند پیش چشمان ما ظاهر کند. فرقی هم نمیکند که این چشمانداز و تصور از آینده چقدر ممکن است تاریک و طنزآلود باشد.
نویسنده: دیوید سیمز (The Atlantic)
ترجمه: سعید محمدی
فصل نامه ی ترجمان علوم انسانی