در قسمت چهارم از سری تحلیل های «با ژیژک در سینما» به بررسی کوتاه فیلم داگویل ساخته فون تریر می پردازیم:
همه فیلمهای مدرن در نهایت در مورد امکان یا امتناع از ساختن فیلم هستند. نزد فون تریر مساله بر سر باور داشتن به خود سینما است. این که چطور امروزه روز هنوز می توان مردم را وادار کرد که به جادوی سینما باور داشته باشند. در داگویل همه چیز روی صحنه میگذرد. که البته چیز جدیدی نیست. اما نکته اینجاست که در این فیلم صحنه به مثابهی صحنه دیده میشود. داستان در شهر کوچکی به نام داگویل میگذرد ولی هیچ خانهای در کار نیست. آنچه هست صرفاً خطوطی است روی زمین که نشان میدهند که این خانه است و این خیابان. اما این موجب نمیشود که همذاتپنداری از بین برود. حتی بیشتر باعث میشود که ما به درون تنشهای زندگی درونی پرتاب بشویم. مساله این نیست که باور سادهلوحانه از طریق آیرونی و خلافآمد واسازی شود. فون تریر میخواهد جادو را جدی بگیرد. آیرونی به کار میرود که تا ما باورمان شود. راز این است که حتی وقتی بدانیم که این یک فیلم است و روی صحنه میگذرد باز هم مسحور میشویم. این جادوی بنیادین فیلم است. شما صحنهای اغواگر میبینید، سپس به شما نشان میدهند که این یک فیلم است، صحنهی بازی و نمایش است. ولی شما همچنان مسحور میشوید. توهم ادامه دارد. اما چیزی واقعی در توهم هست. واقعی تر از واقعیتی که در پس آن هست.