بیست و یکم شهریور، روز ملی سینماست. حقیقتاً دلیل اینکه چرا این روز را به عنوان روز ملی سینما انتخاب کردند را نمی دانم. هرچه در تاریخ سینمای ایران جستجو کردم مناسبت خاص و مهمی برای نامیدن این روز به عنوان روزملی سینما نیافتم. مظفرالدین شاه قاجار در روز هفدهم تیر ماه ۱۲۷۹ به اتفاق میرزا ابراهیم خان عکاسباشی به تماشای دستگاه سینماتوگراف برادران لومیر در پاریس رفت. همچنین شاه قاجار و مشاور سینمایی او در روز ۲۳ مرداد ۱۲۷۹ به تماشای جشن گل در اوستاند بلژیک رفتند و آنجا عکاسباشی از شاه فیلمبرداری کرد. آنها دستگاه فیلمبرداری و نمایش فیلم را نیز از شرکت گومون فرانسه خریداری کرده و با خود به ایران آوردند تا شاه قاجار بتواند از همسران و نوکرهایش در دربار و اندرونی فیلمبرداری کرده و تماشا کند و لذت ببرد. هیچ تاریخ دقیقی برای ورود این دوربین به ایران نیز ذکر نشده و به فرض اگر بیست و یک شهریور روز وارد کردن نخستین دوربین فیلمبرداری توسط پادشاه قاجار و عکاسباشی به ایران باشد، هیچ اتفاق مهمی از نظر تاریخی محسوب نمیشود چراکه این دوربین هیچ نقشی در ثبت زندگی مردم و شکلگیری سینما به مفهوم واقعی کلمه در ایران نداشته است. واقعاً نمیفهمم که چرا باید از میان این همه روزهای مهم و به یادماندنی در تاریخ سینمای ایران، روز ورود دوربین فیلمبرداری به وسیله شاه نکبتی قاجار به عنوان روز ملی سینما انتخاب و نامگذاری شود. وقتی به تاریخ سینمای ایران و روزی به نام روز ملی سینما فکر میکنم، مجموعهای از رویدادها، آدمها و فیلمهای خوب و بد در ذهنم رژه میروند. این روز برای من از یک سو یادآور همۀ آن اتفاقهای خوبی است که در سینمای ایران افتاده؛ از تأسیس گراند سینما گرفته تا ساخته شدن نخستین فیلم ناطق ایرانی، از آوانس اوگانیانس و مدرسه آرتیستی سینما تا تأسیس کانون ملی فیلم به همت فرخ غفاری، از شکلگیری استودیو فیلم گلستان تا ساخته شدن نخستین فیلمهای مستند واقعی سینمای ایران در این استودیو، از انتشار نخستین نشریات سینمایی تا نوشته شدن نخستین نقدهای فیلم جدی و قابلاعتنا به وسیله طغرل افشار، از محصولات استودیو پارس فیلم تا هوشنگ کاووسی و مبارزه خستگیناپذیرش با فیلمفارسی، از ابراهیم گلستان و «خشت و آینه»اش تا فرخ غفاری و «شب قوزی»اش، از «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد تا «باد جن» ناصر تقوایی، از فریدون رهنما و «سیاوش در تخت جمشید» تا ناصر تقوایی و «آرامش در حضور دیگران»، از مسعود کیمیایی و قیصر تا داریوش مهرجویی و «گاو»ش، از «یک اتفاق ساده» سهراب شهیدثالث تا «رگبار» بهرام بیضایی، از «مغولها»ی پرویز کیمیاوی تا «چشمه»ی آربی اُوانسیان، از «آن شب که بارون اومد» کامران شیردل تا «جام حسنلو»ی محمدرضا اصلانی، از «تنگسیر» امیر نادری تا «سوته دلان» علی حاتمی، از «مسافر» عباس کیارستمی تا «شازده احتجاب» بهمن فرمان آرا، از جشنوارهی جهانی فیلم تهران تا جشنوارهی فیلم فجر، از پروانه معصومی تا سوسن تسلیمی، از سینما شهر فرنگ تا سینما آزادی، از «برای آزادی» حسین ترابی تا «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی، از «اشباح» رضا میرلوحی تا «خط قرمز» کیمیایی، از «دستفروش» محسن مخملباف تا «آن سوی آتش» کیانوش عیاری، از «مادیان» علی ژکان تا «ناخدا خورشید» تقوایی، از نخل طلای عباس کیارستمی تا شیر طلایی جعفر پناهی و تا اسکار اصغر فرهادی برای «جدایی نادر از سیمین» و …
اما از سوی دیگر این روز برای من، یادآور برخی رویدادها و پدیدههای غمانگیز و تلخ در تاریخ سینمای ماست؛ از مخالفت شیخ فضلالله نوری و روحانیون و آدمهای مذهبی متعصب با سینما گرفته تا شکلگیری دستگاه سانسور و ممیزی وزارت فرهنگ و هنر، از نابودی نسخه اصلی «جنوب شهر» فرخ غفاری تا توقیف فیلم گاو مهرجویی، از مرگ زودهنگام فریدون رهنما تا تصادف مرگبار فروغ، از آتش زدن سینماها در جریان انقلاب تا ممنوعیت اکران فیلمهای خارجی در ایران، از حذف ستارهها و محدودیتهای اعمال شده در زمینه نمایش تصویر زنان تا همۀ تلاشهای متحجران برای تعطیلی سینما در ایران، از بسته شدن خانهی سینما و تلاش برای سلطهی دولت بر سینما تا سانسور و توقیف فیلمها، از اعمال فشار بر سینماگران مستقل و خانهنشین شدن بسیاری از آنها تا مهاجرت اجباری آنان و …
امروز بیش از یک قرن از ورود سینما به ایران میگذرد اما سینمای ایران همچنان با چالشهای روزهای نخستین شکلگیریاش مواجه است. اقتصاد دولتی سینمای ایران و کنترل و نظارت همه جانبۀ دولت بر پروسۀ تولید و اکران فیلمها، وجود مافیا و زد و بندهای پشت پرده، فساد مالی و رانتخواری، پولشویی و تزریق پولهای کثیف به سینما، خودی و ناخودی کردن سینماگران و حمایتهای مالی و تجهیزاتی از فیلمهای سینماگران نورچشمی و عزیزدُردانه و سانسور و ممیزی و فشار بر سینماگران مستقل، تنها بخشی از مشکلات جدی سینمای ایران است. از سوی دیگر، گرایش به ابتذال و لودگی و الگوبرداریهای سطحی از محصولات هالیوودی و هندی و سریالهای ترکی، ستاره سالاری و نقش قدرتمند سلبریتی ها و بازیگران پولساز در پروسهی تولید فیلم، بحران خلاقیت در فیلمنامه نویسی و بازتولید مضامین فیلمفارسی های سابق در قالب جدید، به انحراف کشیده شدن فرهنگ نقد فیلم و تبدیل شدن منتقدان به مبلغان و مسئولان روابط عمومی فیلمها و همچنین کمبود جدی سالنهای سینما، مشکلات دیگری است که سینمای امروز ایران با آن درگیر است.
به گمان من تنها زمانی میتوان به نظام سینمایی سالم و مطلوبی دست یافت که مناسبات اقتصادی سالمی بر سینما حاکم باشد، سینمایی که در آن نقش نظارتی دولت بر تولید و نمایش فیلم، به حداقل برسد، ممیزی و سانسور حذف و امنیت شغلی همۀ دست اندرکاران سینمایی از تهیه کننده و کارگردان گرفته تا بازیگران و عوامل فنی تولید تأمین شود. سینمایی که در آن سرمایه و امکانات، به شکلی عادلانه و قانونمند و بر مبنای لیاقتها و تواناییهای سینمایی و نه بر اساس زد و بندها و روابط سیاسی یا خویشاوندی، توزیع شود، سینمایی که آزادی بیان سینماگران مستقل را به رسمیت بشناسد و هیچ فیلمی در آن به خاطر درونمایۀ انتقادی یا گرایشهای سیاسی و مذهبی سازندهاش توقیف نشود. سینمایی که تهیهکنندگان بخش خصوصی و سرمایهگذاران، به قوانین و مقررات آن اعتماد کرده و بتوانند با دلگرمی و اطمینان به آینده، بر روی فیلمها سرمایهگذاری کنند.
اینها بخشی از آرزوهای هر دلسوختهی واقعی سینمای ایران است؛ اما علاوه بر اینها، آرزوی شخصی من اعتلای فرهنگ سینمایی و جدی گرفته شدن فرهنگ نقد فیلم و عمیقتر شدن مطالعات سینمایی در ایران است. این امید وجود دارد که نسل امروز با تکیه بر تجربهها و دستاوردهای نسلهای گذشته، آگاهیاش را در این زمینه ارتقا بخشیده و با پشتوانه فکری و هنری قویتری برای آیندۀ سینمای ایران و توسعۀ آن قدم بردارد. البته اگر بدخواهان سد راهشان نشوند و آنها را مأیوس و دلسرد نکنند.