دسامبر 1980، هوای پاریس بارانی بود. قرار ناهار در رستوران «رکامیه» را چند هفتهای پیشتر گذاشته بودند. اینسوی میز «کلود گالیمار»* نشسته بود و آنسو «رومن گاری». وقتی ناهار تمام شد، گالیمار سیگار برگی درآورد که عادت سیگار بعد از ناهار را به جا آورد که دید گاری هم عین همان سیگار را گوشهی لبش گذاشت. میدانست سه ماه پیش سیگار را ترک کرده است اما چیزی در این باره نگفت و پا بهپای هم سیگار برگشان را دود کردند و دربارهی برندهی احتمالی جایزهی «گنکور»* حرف زدند. گالیمار حرف میزد و از کتاب هایی که در انتشاراتش تازه برای چاپ رفته بودند، می گفت و گاری سر تکان میداد. حرفها که تمام شد، گالیمار پیشنهاد کرد او را به خانه برسانند و فکر می کرد قدمزدن در این هوای بارانی، برای آدمی به سنوسالِ گاری کار درستی نیست. ولی گاری قبول نکرد و با گفتن این جمله که هوای بارانی پاریس چیزِ دیگری است، قدمزنان راه خودش را تا خانه رفت.
فنجانی قهوه نوشید. یکی از آن آوازهای قدیمی فرانسوی را گوش داد و آلبوم عکسهایِ «جین سیبرگِ»* ازدسترفته را ورق زد. نیمساعت بعد، روی تختش دراز کشیده بود. تیشرتی قرمز به تن داشت و سرش را گذاشته بود روی بالشی که رویش حولهای قرمز بود.
چند ساعت بعد که گاری را پیدا کردند، تپانچهی اسمیت اند وسن کنارش بود. ، کالیبر 38 سفارشی، بهشمارهی 709909830. گزارش پزشکی قانونی نشان میداد که در لحظهیِ خودکشی، کاملاً آرام بوده است. چشمهای آبیاش که جین سیبرگ شیفتهشان بود، باز بود و به آدمهایی که بالای سرش ایستاده بودند نگاه میکرد. کنار تخت، نامهای بود که پیش از همه به چشم پلیسها آمد؛ آخرین نوشتهیِ نویسندهای که همیشه زندگی را دوست داشت:
حالا من مرده ام. قضیه هیچ ربطی به جین سیبرگ ندارد. خواهش میکنم خیل مشتاقان دلشکسته جاهای دیگری را جستوجو کنند. خیلی ساده میشود به حساب افسردگی گذاشت؛ ولی واقعیت این است که این افسردگی از اوّل بلوغ تا الان ادامه داشته و فرصتی را فراهم کرده که آنجور که دوست دارم بنویسم. خب، سئوال میکنید که چرا حالا به این حال افتاده ام. شاید بهتر باشد جوابش را در رمانی پیدا کنید که زندگی خودم است؛ «شب آرام است» و جملهی آخرش؛ «بهتر از این نمیشود چیزی گفت.»
حالا خیالم راحت شد، حرف دلم را بالاخره، تمام و کمال زدم.
رومن گاری
1- کلود گالیمار فرزند گاستن گالیمار صاحب انتشارات گالیمار یکی از معروفترین ناشران فرانسوی
2- جایزه گنکور مهمترین و معتبرترین جایزه ادبی فرانسه است که در پی وصیت ادموند دو گنکور به سال ۱۸۹۶ بنیان گذاشته شد. هر نویسنده در زندگی ادبی خود تنها یک بار برنده این جایزه میشود، در این میان رومن گاری یک استثناء است. او یک بار در سال ۱۹۵۶ برای رمان ریشههای آسمان و یک بار در سال ۱۹۷۵ بابت رمان زندگی در پیش رو با نام مستعار امیل آژار برنده شد.
3- جین سیبرگ هنرپیشه مشهور آمریکایی که همسر دوم رومن گاری بود و در سال 1979 خودکشی کرد.