یادداشت های جشنواره (2): تنگه ابوقریب

یادداشت های جشنواره (2): تنگه ابوقریب

«یادداشت های جشنواره» به بررسی کوتاه فیلم های مهمِ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر می پردازد. در دومین سری از این یادداشت ها به فیلم تنگه ابوقریب بهرام توکلی پرداخته ایم.
امین پویا
شروع تنگه ابوقریب با یک متن، از اتفاقی خبر می دهد که قرار است “متفاوت ” باشد. سربازانی که قرار بوده به مرخصی بروند، به ناچار دوباره درگیر جنگی می شوند که روزی موثر در پایان جنگ ایران و عراق را رقم می زند. طراوت دقایق ابتدایی و شلوغی دیالوگ ها و صحنه های قرارگاه دوکوهه با بازی روان و ساده بازیگران ، شروع خوبی برای یک داستان واقعی است. اما بی تردید شروع بازی کارگردان از صحنه ی اعزام سربازان کلید زده می شود. صحنه هایی که مردم عادی و سربازان زخمی و شیمیایی شده در حال عقب نشینی اند و بی اختیار لحظه ی اعزام به (Hacksaw Ridge) در فیلم مل گیبسون جلوی چشم می آید، صحنه ای که سربازان تازه نفس با بهت به کشته ها و زخمی های برگشتی خیره شده و می پرسند : ” مگه اون جلو چه خبره ؟ ”
این برداشت در طول فیلم بارها و بارها تکرار می شود و صحنه های درگیری و زخمی شدن و حتی کمک کردن های دکتر فیلم (مجید) باز هم شاهکار مل گیبسون را تداعی می کند. چنانچه بعید نیست که کارگردان در لایه های نامحسوس تر فیلم، شخصیت قهرمان فیلم HackSaw Ridge را با مجید همسان می انگارد و حرف های نگفته اش را با تصور پرداخت شخصیت سرباز DOSS -که او هم مثل مجید هرگز اسلحه دست نمی گیرد- یکی می کند و با جمله ی ” ما نمی جنگیم، دفاع می کنیم. خیلی فرق هست بین اینا ” از زبان مجید روایتش را تایید می نماید.
این شباهت یا اقتباس عامدانه، هنگامی بی اهمیت می شود که هر چه فیلم پیش می رود ایرانیزه کردن هنرمندانه و بی اغراق کارگردان پررنگ تر می شود تا اثری را مشاهده کنیم که اگر چه برداشتی از سینمای جنگی هالیوود است اما در سینمای دفاع مقدس ما اثری کم یاب و واقع گراست. صحنه های جنگی کم نقص ، سربازان شجاع واقعی در کنار کسانی که در شوک جنگ هستند و به تصویر کشیدن زخم های دلخراش با خون جاری نمایانگر احترام بیشتر سازنده به مخاطبش است.
« تنگه ابوقریب» نشان می دهد که می شود فیلم جنگی دفاع مقدسی ساخت اما دچار کلیشه نشد ، شجاعت و ذکاوت نشان داد و بی جهت اسطوره سازی نکرد، حرف حسابی زد و شعار نداد و قهرمانی ساخت که اعتقاد دارد : ” جنگ برنده و بازنده ندارد و برنده اصلی فروشنده های اسلحه اند” . تنگه ابوقریب با هر اشکالی که به آن وارد باشد نشان داد که می شود حس غرور و افتخار را فارغ از هر نوع سلیقه ی سیاسی و مذهبی روایت کرد و در پایان برای مجید و حسن و علی و عمو خلیل کلاه از سر برداشت و ایستاده کف زد.


بیتا جلیلی
من از جنگ متنفرم اما سینمای جنگ را همیشه دوست داشته ام. به تصویر کشیدن اینکه جنگ چگونه همه چیزهای روزمره را بی ارزش می کند یا بهتر بگویم ارزش ها را جا به جا می کند، چگونه آدم ها را به هم نزدیکتر می کند و ارزش آدم ها را جدای از زندگی قبلی شان دوباره محاسبه می کند، برایم جذاب است. اینکه توپ، خمپاره و اسلحه چگونه می تواند فضا را سانتی مانتال کند همیشه برایم جادویی بوده است. نمونه های خوب زیادی هم دیده ام. «خط قرمز باریک» و «اینک آخرالزمان» و «نجات سرباز رایان» و «سقوط» و «زندگی زیباست» و همین اواخر «دانکرک» و خیلی های دیگر که در این چند خط به ذهنم خطور نکرد. نمونه وطنی اما تا چند روز پیش ندیده بودم. نمایش سینمای جنگ در ایران همیشه در ذهنم با چیزهایی گره خورده بود که از آنها گریزان بوده ام. هیچ وقت هم ننشسته بودم این گره را باز کنم که مبادا دستانم بوی چیزهایی را بگیرد که تمام زندگی از آنها فرار کرده ام. چند روز پیش اما چیزی در من شکست. پرده نقره ای عمقی از روح مرا لمس کرد که تا به حال کمتر اثری در سینما راه به آن عمق یافته است.
“در ماه‌های آخر جنگ، برای آنکه عراق خود را برنده جنگ ۸ ساله اعلام کند تصمیم می‌گیرد حملات وسیعی به جنوب کشور کند و با عبور از تنگه ابوقریب نیروهایش را به اندیمشک و دزفول برساند تا بتواند خوزستان را تصاحب کند. گردان عمار از لشگر ۲۷ محمد رسول الله با دستان خالی و لب‌های تشنه تا آخرین جان خود در تنگه ابوقریب از این خاک دفاع کردند، سرنوشت جنگ را تغییر دادند و اجازه تصاحب خاک خوزستان را ندادند. ۵ روز بعد قطعنامه ۵۹۸ بین ایران و عراق برای صلح دائمی به امضاء رسید.”
فیلم با ضرب آهنگی باور نکردنی روی صندلی میخکوبم کرد. از لحاظ تکنیکی همین را بگویم که این فیلم نشان می دهد که سینمای ایران در این سالها پیشرفت قابل توجهی داشته و دارد. بهرام توکلی دوربینش را دست علی می دهد. پسر نوجوانی که جنگ را ندیده و حالا می خواهد تا انتهایش را ببیند و عکاسی کند. مثل من، مثل تمام هم نسلی های من. ما از جنگ چیزهای کمی می دانیم. ما جنگ را دوست نداریم، از داستان هایش فراری هستیم. سینمای دفاع مقدسی دستش برای ما رو شده. حالا اما وقتش است تا پای قصه ی بهرام توکلی از جنگ بنشینید. این داستان می توانست داستان زندگی هر کدام از ما باشد.

پی نوشت: پتریکور/ حالا که سینمای ایران می تواند تنگه ابوقریب را با تمام دستاوردهای فنی و بصری ممتازش در خود داشته باشد، حالا که امثال بهرام توکلی نشان می دهند که می شود فیلمی خارج از کلیشه های تکراری دفاع مقدسی با بودجه ی هنگفت ساخت و این هزینه را حیف و میل نکرد، قدم بعدی پروداکشن های بزرگ سینمای ایران برای حرکت در مسیر سینمای اسپیلبرگ و ساختن فیلم حماسی این است که بدانند علاوه بر التهاب درونی و درام نهفته در دل جنگ، سینما نیازمند قصه است و این قصه نه فقط در بیان کلیات که در نمایش جزییات شکل می گیرد. تصاویر خوش آب و رنگ علاوه بر وجه بازنمایانه بصری و ایجاد اتمسفر، می توانند در خدمت پیش بردن روایت باشند. دیگر نکته ای که باید در پی آن باشند این است که بدانند لازمه ی یک داستان حماسی خوب، خلق قهرمانِ درست است و قهرمان از پرداخت شخصیت ساخته می شود. البته که جنگ، قهرمانان خود را دارد اما در سینما این قهرمان باید از بیرون به داخل فیلم بیاید و دوباره خلق شود. خلقی که در مسیر قصه اتفاق می افتد. کاری که اسپیلبرگ بلد است نه فقط احاطه بر تکنیک سینماست که او می داند چگونه فضا بسازد، چگونه شخصیت بسازد و بلد است با شخصیت هایش، داستانی را با صحنه های میخکوب کننده جوری تعریف کند که تا سالهای سال یادش با ما بماند.

قسمت پیشین

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

three × four =