بهترین فیلمهای ایرانی اکران شده در سال 96:
1- هجوم
داستانِ بازسازی یک قتل در هزارتویی دایره شکل. فیلمی پیچیده تر و رادیکال تر از «ماهی و گربه» و به لحاظ فرمی جا افتاده تر از آن. می توان گفت که به رغم داشتن لوپ های زمانی متعدد و دوایر روایی مشابه، «ماهی و گربه» به مراتب فیلم سرراست تری بود. در آنجا داستان فیلم، مناسبات میان شخصیت ها و پیشینه و انگیزه و مقاصدشان به لطف دیالوگ ها و خرده داستان ها تا حدی قابل تشخیص و تفسیرپذیر بودند؛ حداقل در آنجا می شد به این نتیجه رسید که قاتل یا قاتلانی هستند که به شکار قربانیان خود مشغولند. اما دنیای هجوم، دنیایی است که در آن قربانی ها هم خودشان قاتل هایی بالقوه یا بالفعل هستند. دنیایی آخرالزمانی که در آن به هیچ چیز نمی توان اطمینان داشت. مکری در ادامه روند فیلم کوتاه «دایره» و «ماهی و گربه» با الهام از نقاشی های موریس اشر، این بار نه تنها مفاهیم تعریف شده ای مثل زمان و مکان را به بازی می گیرد، بلکه در دلِ یک برداشت بلند قرارداد «هر بازیگر، یک نقش» را هم زیر پا می گذارد تا همزمان شاهد تجربه های مختلفی از شخصیت ها باشیم. مکری در قامت یک تکنسین سینما و البته خوره فیلم، همه جانبه با خودِ فرم سینما بازی می کند تا ساختار مختص به خودش را هر چند با پیچیدگی زیاد خلق کند و «هجوم» به نظر می رسد چیزی کم از آن ساختار ویژه ندارد. در فرمول فیلمسازی مکری فاصله گذاری یک اصل کلیدی است. او عامدانه و بارها به سراغ پیچش هایی می رود که بیننده را از اصل داستان دور می کند و تمهیداتی رادیکال به کار می بندد تا دائم به او گوشزد کند که در سینما نشسته است. او با تسلط بر تاریخِ نظریه فیلم در ظاهر ترجیح می دهد تعریف سینمایی بودن را هم به چالش بکشد و با زیر پا گذاشتن قواعد سینمایی جاافتاده، مفهومی دیگر از سینما و کارگردان و حتی تماشاگر را ارائه کند. به این ترتیب کاری که مکری می کند یکی از قابل ارائه ترین ها در دنیاست. نه به دلیل پیچیدگی ای که درک نمی شود (که تاریخ هنر بیش از این پیچیدگی ها را به خود دیده است)، یا ادا بازی ای که رسم است در ایران به این گونه فیلم ها اطلاق می شود، بلکه به دلیل خدمت بزرگی که این گونه فیلم ها به ذات «سینما» می کنند؛که سینما با این گونه آثار هنوز می تواند مدعی باشد که دوران شکوهش به سر نرسیده است.
2- ماجرای نیمروز
محمدحسین مهدویان با ماجرای نیمروزش یکی از غافلگیری های اساسی جشنواره قبل بود. تریلری تاریخی- سیاسی که به درستی از تقابل ایدئولوژیک فرار می کرد و داستانش را در بستری می گستراند که جای درستش همانجا بود. فیلمی که در آن، ماجرا از درون جبهه ی یک طرف روایت می شد و اتفاقات ریز و درشت این اردوگاه را با دوربین نظاره گرش به تصویر می کشید. فیلمی که شعار نمی داد و ارزش را در چشم مخاطب فرو نمی کرد و نمونه ی خوبی شد برای اثبات این گفته که ساخت اثر هنری مقولهای کاملا جدا از بیانیه نویسی سیاسی است. او با ماجرای نیمروز به ذات سینما زد و دار و دسته ی خشن اش را جمع کرد تا در خیابان های تهران به دنبال فتح خانه ها باشند و وقتی فیلم خوب ساخته شده باشد، فرقی نمی کند این گروه خشن چه کسانی باشند و چه اعتقادی داشته باشند و چه حزب و جناحی از آنها حمایت می کند. فیلمی با فیلمنامه ای حساب شده، طراحی صحنه درخشان و بازی هایی به یاد ماندنی.
3- خفه گی (خفگی)
بازگشت فریدون جیرانی به حوزه قدرتش؛ عشق، معما و جنایت. جیرانی یکی از معدود کارگردانان ایرانی است که ژانر می شناسد و با این قواعد فیلم می سازد. آخرین فیلم جیرانی با تمام مشکلاتی که در فیلمنامه و بعضا لحن و ریتم فیلم دارد چنان در فضاسازی و امر کارگردانی قابل توجه است که به حق می تواند بالاتر از فیلمهای خوب دیگری مثل «برادرم خسرو» و «تمارض» و فیلم های پرمدعای «بدون تاریخ بدون امضا» و «رگ خواب» در جایگاه سومِ بهترین های سال 96 قرار بگیرد.