«بلا تار» یکی از نمادهای زنده سینمای هنری معاصر اروپاست. سینمایی شناخته شده به برداشت های بلند و حذف رویدادهای دراماتیک و متکی بر تصویرسازی و روایتِ مینیمال همراه با فضا سازی های منحصر به فرد. سینمایی که از بسیاری جهات تجدید حیاتی نوستالژیک با سینمای هنری دهه شصت و پس زمینه ی مولف محور آن است. سینمای با نام مصطلح «سینمای کُند» که واکنشی است در مقابل جهانی شدن و سلطه ی هالیوود و مرگ دنیای آنالوگ.
در این میان فیلم های بلا تار عمدتاً فیلم هایی سیاه اند که عامدانه به شیوه ی سیاه و سفید فیلم برداری شده اند. فیلم هایی با حال و هوای معنوی، بی هیچ مایه ای از مذهب که در آنها مردمانی چرک و نه چندان آبرومند درهم می لولند. داستان این فیلم ها اغلب به قلم نویسنده ی بلندآوازه ی مجارستانی – لاسلو کراسناهورکای – نوشته شده اند که جملات بی پایان و هزارتوی رمان هایش به اندازه ی حرکات دوربین «تار» کُند و آرام اند.
«هارمونی های ورکمایستر» نهمین فیلم بلند بلا تار محصول سال ۲۰۰۰ حاصل یکی از همین همکاری هاست که توسط مجله سایت اند ساند به حق به عنوان یکی از سی فیلم مُعرفِ سینمای قرن بیست ویکم انتخاب شده است.
هارمونیهای ورکمایستر
Werckmeister Harmonies
کارگردان: Béla Tarr
نویسنده: László Krasznahorkai
ژانر: درام،رازآلود
سال ساخت: 2000
مدت زمان فیلم: 145 دقیقه
محصول: مجارستان
در «هارمونی های ورکمایستر» می توان گفت روایت در خدمت فضا سرکوب شده است و هدف این جایگزینی نهایتا کسب درکی عمیق تر از جهانِ ساخته شده در فیلم و در لایه ای بالاتر و برای تماشاگر، جهان پیرامونِ خود است. بلا تار در این فیلم بیشتر صحنه ها را با برداشت های بلند و به شیوه پلان- سکانس گرفته است. دیوید بوردول درباره این سبک می گوید: “در این گونه برداشت ها و سبک پردازی ها فهم ما از داستان به نشانه هایی که در کل فضاها به تصویر کشیده شده اند و همچنین به درک ما از این نشانه ها – که تحت تاثیر شیوه پیاده سازی آنها توسط کارگردان قرار دارد- وابسته است.” یعنی در برابر روایت سنتی، مکان ها و اشیاء که لزوماً از از روابط علّی و معلولی پیروی نمی کنند، روایت را شکل می دهند و معنا از دلِ لوکیشن ها و فضا خلق می شود. شیوه ای که در سینمای یاشوجیرو اُزو و عباس کیارستمی نمونه اش را به کرات دیده ایم.
در اینجا هم بدون در نظر گرفتن چشم اندازهای متروک و ساختمان های فرسوده و خیابان های تاریک و سرد و گِل آلود، نمی توان وارد جهان معنایی «هارمونی های ورکمایستر» شد. فضایی آخرالزمانی که از طریق تصاویر آشنای سینمای هالیوود و ویران شدن کلان شهرهای مدرن نمایش داده نمی شود، بلکه محیطی رمزآلود خلق می شود که با پرسه در آن و استمرار می توان به تجسم عینی فاجعه دست یافت. در تمام طول فیلم بر این پرسه زدن تاکید می شود. راه رفتن و مشاهده به مثابه رویدادی اجتماعی در زمینه ای شهری. چیزی که خودِ «تار» هم به آن اشاره می کند: «فقط می خواستم فیلمی درباره آدمی بسازم که دائماً در حال حرکت است و بالا و پایین می رود و در آخر آن نهنگ را می بیند.»
شخصیت اول (یانوش) عمل پرسه زنی را در سراسر فیلم تکرار می کند و تماشاگر، فیلم را از طریق تجربه ی همراهی با یانوش( و در واقع با دوربین) می بیند. یانوش روزنامه نگار است و این نظرِ والتر بنیامین را به یادمان می آورد که بنیاد اجتماعی پرسه زنی در جامعه مدرن را روزنامه نگاری می دانست. ما یانوش را دنبال کرده و در مسیر انتخابی او هدایت می شویم. در رمانِ نوشته شده توسط لاسلو کراسناهورکای که فیلم از آن اقتباس شده، یانوش یک مجنون لاعلاج معرفی می شود. او مطرودی سرگردان است که با نگاه خیره و کنجکاو راه می رود و نظاره می کند. این گونه او به لحاظ هویتی در مقام بیگانه ای قرار می گیرد که موقعیت اجتماعی خاصی دارد و می تواند از حیث بیگانه بودن بنیان های یک جامعه را دائم مورد پرسش قرار دهد. «تار» با این روش ما را به واسطه همراهی با یانوش در جایگاه نظاره گر با نگاه خیره یک بیگانه قرار می دهد که در یک جامعه رو به زوال قرار گرفته ایم و دائما سوال می کنیم و کنجکاو می شویم که چه بر سر ما و مردمان شهر آمده است و این همان تعاملی است که ابتدای این نوشتار از آن یاد شد. تعاملی متفکرانه و روشنگرانه.
در نهایت می توان توصیف جاناتان رامنی را در مورد این فیلم بسیار سازگار با حقیقت دانست، آنجا که می گوید: «موفقیت حقیقی «تار» در هارمونی های ورکمایستر دستیابی به حالتی منحصر به فرد از سکوت و کابوسی بیانتهاست که بهطرز شگفتانگیزی اسرارآمیز است».
در ادامه می توانید صحنه ی افتتاحیه این فیلم که یکی از بهترین افتتاحیه های سینما در هزاره جدید است را با زیرنویس فارسی ببینید؛ همین برداشت بلند ده دقیقه ای هم کافیست تا بتوان دنیای منحصر به فرد فیلم و هنر بلا تار را تحسین کرد.
مراجع:
راب شیلدس/ رقص پای هنرمندانه: یادداشت های والتر بنیامین بر فلانور
جاناتان رامنی/جذابیت اصلی: فراتر از نهنگ (سایت اند ساند)
دیوید بوردول/روایت در فیلم داستانی
امره چالایان/فاجعه نامرئی: حرکت دائم و استمرار در هارمونی های ورکمایستر(ترجمه عیسی دهقان)
قطعاً یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما. تک تک لحظات این فیلم برام قابل لمس بود. فیلمهای هالیوودی به گرد پای این فیلم هم نمیرسن!