امید در عمق تباهی و زیبایی در اوج انزجار
الکسی یورویچ گرمن، که عموماً او را بهعنوان یکی از بزرگترین هنرمندان کمالگرا میان همدورههایش میشناسند، بیشک یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین چهرهها در تاریخ معاصر سینمای روسیه به شمار میرود.
گرمن، این فیلمساز سازشناپذیر با انبوهی از ایدههای نوین و خلاقانه، همواره در آثار فلسفی و دقیقش، به آزمون و خطا در باب پتانسیلهای زیباییشناسانه در سینما پرداخت تا راهی در مواجهه با معضلات روانی و اخلاقی، پارادوکسهای برآمده از نظام توتالیتر و از بین بردن خاطرات مکدری که از دل آنها برآمده بود، بیابد. این فیلمسازِ روسی، نه تنها به دلیل موانع متعدد ایجاد شده در اثر سانسور شوروی بلکه به خاطر روش کاری خود که منجر به پروسههای کُند و طولانیمدت میشد، تنها توانست پنج فیلم متمایز به لحاظ تماتیک (موضوعی) و استتیک (زیبایی شناسانه) مقابل دوربین ببرد که در بین آنها، میتوان «خدا بودن سخت است» را شاهکارِ او در نظر گرفت.
اولین اقدام گرمن حتی پیش از آغاز فعالیتش به عنوان کارگردان با فیلم «محاکمه در جاده»، ثبت فیلمنامهای اقتباسی بر اساس رمان مشهور «برادران استروگاتسکی» به نام «خدا بودن سخت است» بود؛ اما با شروع کار بر روی فیلمنامه (با مشورت بوریس استروگاتسکی) در اواخر دهه شصت، وی مجبور شد این پروژه را به دلیل مداخلهی دستگاه سانسور سفت و سختِ شوروی در پی وخیم شدن اوضاع سیاسی پس از حمله روسیه به چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ رها کند؛ چراکه سازمان نظارت و سانسور این پروژه را از نظر سیاسی نامناسب تشخیص داده بود. حدوداً بیست سال طول کشید تا مجدداً شرایطِ تولید این فیلم مهیا شود، اما این بار به دلیل تغییرات عمده سیاسی که با فروپاشی سیستم کمونیستی شوروی و دموکراتیزه کردنِ روسیه همراه بود و همچنین تردیدهای خودِ گرمن پس از دریافتن این موضوع که فیلمساز دیگری نیز به نام پیتر فلایشمان در آلمان، اقتباسی از همین رمان را ساخته، بار دیگر این پروژه متوقف شد. گرمن مجدداً در سال 2000 به این پروژه بازگشت و تا پایان عمر (سال ۲۰۱۳) بر روی این فیلم کار کرد، اما پیش از اتمام مراحل پایانیِ صداگذاریِ فیلم درگذشت و اعضای خانواده او (همسر و شریک خلاق وی، سوتلانا کارمالیتا و همچنین پسرش، کارگردان سینما، الکسی گرمن جونیور) روند پس از تولیدِ فیلم را نهایی کردند.

ماجرا از این قرار است که اعزامشدگان و بازدیدکنندگان زمینی، برای رسیدن به مقصود و هدف خود، مجبورند خودشان را با بربرها وفق دهند و اجازه ندارند از مهارتهای پیشرفته و دانش برتر خود استفاده کنند؛ چراکه این امر میتواند توسعه طبیعی این سیاره را دچار اختلال کند. از طرفی آرکانار توسط یک رژیم اقتدارگرا تحت عنوان «خاکستریها» اداره میشود که بر رأس هرم قدرت آن «دون رِبار» تکیه زده است. کسی که ارتشی بیرحم را برای تقابل با روشنفکران و تحصیلکردهها رهبری میکند. سرانجام کشته شدن معشوقِ روماتا (آری) به دست خاکستریها، منجر به طغیان روماتا و زیر پا گذاشتن قوانین میشود. او بیرحمانه اقدام به قتلعام ساکنان آرکانار میکند تا پس از سقوط خاکستریها، نظامی تحت عنوان «سیاهان» روی کار بیاید که متشکل از گروهی از مذهبیون است. نکتهی کنایهآمیز و حائز اهمیت این است که سیاهان حتی رویکردی ظالمانهتر و متجاوزانهتر از نظام قبلی را به اجرا درمیآورند.

اما توجه به ابعاد زیباییشناسانهی آخرین اثر گرمن (تصاویر ملموس در راستای پرداخت درست شخصیتها، برخوردها و اتفاقات غیرقابلپیشبینی و موسیقی متن غنی و تأثیرگذار) درست به اندازهی داستانِ فیلم (و حتی بیشتر) برای درک آنچه که در فیلم میگذرد حائز اهمیت است. همانطور که میخائیل ایامپولسکی تأکید میکند، برخلاف خوانشها و تفسیرهای متداول از فیلمهای گرمن، بازسازیِ صرفِ موقعیتها و دورههای تاریخی، آن چیزی نیست که کارگردان در فیلمهای خود به دنبال آن بوده است. اگرچه میزان توجه و وسواس شدید گرمن در خلق جزئیات، قاعدتاً منجر به ایجاد حسی رئالیستی و باورپذیر از حضور در دورهای از تاریخِ سپری شده میشود اما این «بازسازی» هدف نهایی گرمن نیست. به عبارت دیگر، گرمن به جای تلاش برای نشانهگذاریهای خاص در یک چارچوب محدود، تمام جزئیات اثرش را آغشته به معانی و تفاسیری بیحدومرز میکند و همین مسئله سبب میشود تا آثار او، از جمله این آخری، به تجربیات منحصربهفردی از اداراکِ زمان ذهنی تبدیل شوند. بنابراین زمان جاری در «خدا بودن سخت است»، وضعیت گذشته یا آینده را به تصویر نمیکشد، بلکه در وضعیت و زمان فعلی پیرامون مسائل روماتا حرکت میکند. درواقع گذشتهای که روماتا در آن محبوس شده، حالِ حاضرِ اوست و نه تاریخ یا قلمروِ خاطراتِ یک جامعه. روماتا به معنای واقعی کلمه در زمانی است که نسل او قبلاً گذرانده، شاهد بحرانی است که مردم زمین از قبل بر آن غلبه کردهاند، اما او مجبور است دوباره این دوران را زندگی کند. درنتیجه مرزهای بین واقعیت و مَجاز، بین معناگرایی و بیمعنایی، بین تمثیل و حادثه و همچنین بین داستان و مستند به طور قابلتوجهی محو شدهاند. به صدای زمینه در طول فیلم دقت کنید، صداها و تصاویر به ندرت با یکدیگر هماهنگاند. در بسیاری از صحنهها زمانی که کاراکترها به قاب وارد یا از آن خارج میشوند، سطح صدا بدون تغییر باقی میماند و بعضاً مخاطب را در رابطه با منشاء صدا به شک میاندازد. یا صدایی که خارج از کادر، در طول فیلم بارها تکرار میشود: «یک تنباکو فروش بسیار باهوش در خیابان تنباکو بود که میگفت …». علیرغم اهمیت ظاهری این جمله، مخاطب هرگز متوجه این موضوع نمیشود که «مرد بسیار باهوش» دقیقاً چه گفته و اصلاً چه کسی این جمله را به زبان میآورد. این را میتوان بخشی از تمهیدات زیباییشناسانهی فیلم برشمرد که ناخودآگاه قراردادی را بین مخاطب و فیلمساز در طول فیلم شکل میدهد مبنی بر آنکه میزان درک مخاطب از آنچه در تصویر در حال رخ دادن است، بسیار محدودتر از درکی است که فیلمساز از حوادث و اتفاقات دارد.

نقلقولی از الکسی یورویچ گرمن وجود دارد که میگوید: «من هرگز تحت هیچ آموزش و تعلیمی نبودهام و برای هیچ کارگردانی پادویی نکردهام و سرکوفت نشنیدهام. من یک غیرحرفهای هستم و این امر موجب شده تا در هر مرحله، دست به اختراع سینمای شخصیِ خود بزنم. نوعی از سینما که مرا ترغیب یا شگفت زده کند، شکلی از سینما که با هرآنچه قبلاً بوده متفاوت است. کاری که هیچکس پیش از من انجام نداده است.» «خدا بودن سخت است» اثبات میکند که به راستی ابداعی است برآمده از سینمای شخصی کارگردانش. سینمایی مملو از وانمودهها؛ سینمایی که تماشاگران باید نسبت به تجربه حسی خود، کمتر به اطلاعاتی که از عملکردها و انگیزههای شخصیتها میگیرند، اعتماد کنند.


«خدا بودن سخت است» باورها و ایمان را در هالهای از ابهام و در معرض تغییر قرار میدهد و درعینحال با تأکید بر اینکه هیچ کاری نمیشود برای اجتناب از درد و رنج انجام داد، کسانی را که میخواهند روند تغییر در جهتِ بهبود شرایط را تسریع بخشند، خلع سلاح میکند. فیلمی در مورد عدم توانایی انسان در تغییر وضعِ موجود که هم انعکاسی است اگزیستانسیال از زندگی انسان و هم تفسیری است مولفانه از دیالکتیک امید و یاس در جوامعی که با رژیمهای اقتدارگرا و مستبد سر و کار دارند.

با تشکر از پتریکورِ عالی که همیشه زمانم رو به زیبایی پُر کرده؛ از تماشای فیلم و خواندنِ نقداَش(که پتریکور بهم معرفیش کرد) لذت بردم. وَ متشکر از مترجمِ نقد، ایمان رضایی.
ممنون از لطف و محبت شما.