قبلاً چیزی شبیه به این سناریو را دیده بودیم، اما فقط در فیلمها و سینما؛ اینکه یک طاعون (بیماری) اسرارآمیز که هیچ درمانی برایش فراهم نیست، ناگهان از ناکجا سروکلهاش پیدا میشود و جهان را به نابودی میکشاند. در تمام آنها، از مُهر هفتم اینگمار برگمان با موضوع طاعونِ سیاه در قرون وسطی گرفته تا شیوع استیون سودربرگ که در آن ویروسی ناشناخته منجر به مرگ تدریجی و دردناک آدمها میشود، جامعهای را میبینیم که فاقد آمادگی در برخورد با فاجعه است و صرفاً در تقلایی بیحاصل برای جلوگیری از شیوع هرچه بیشتر بیماری به نقطهی اول بازمیگردد؛ اما حالا، دیگر هیچ مانعی بین آن چشماندازِ حاضر روی پرده و مخاطب دیده نمیشود. این بار تهدید واقعی است و دقیقا مانند الگوهای داستانیِ همان فیلمها، حالا ماییم که در برابر این پاندمی ویروسی آمادگی نداریم.
تنها پدیدهای که پیش از این توانسته بود تا این اندازه تاثیری جهانی داشته باشد، بیماریای موسوم به آنفولانزای اسپانیایی بود که بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ حدود ۵۰۰ میلیون نفر را در سراسر دنیا درگیر خود کرد و آمار تلفاتی بین ۱۷ تا ۱۰۰ میلیون نفر به جا گذاشت که البته هنوز در تخمین دقیق این آمار شک و شبهههایی موجود است؛ اما عاقبت هیچ درس عبرتی از آن واقعه گرفته نشد و همچنان دولتها در سرتاسر جهان، کوچکترین آمادگی برای مقابله با چنین وضعیتی نداشتند. کووید-19 که برای اولین بار، اواخر سال ۲۰۱۹ در ووهان چین شناسایی شد، از تاریخ ۲۵ مارس ۲۰۲۰ با نرخ مرگ 4.5 درصد به ازای هر ۱۰۰۰ مبتلا در سراسر جهان گسترش یافت. ویروسی که همچنان تاثیرش پابرجاست و امکان قویتر شدن آن نیز همچنان مطرح است.
هیچ واکسنی در کار نیست، هیچ درمان و دارویی هم یافت نشده و تمام آنچه میتوان انجام داد، جداسازیِ مبتلایان به ویروس از باقی جامعه است. همان استراتژیای که در دوران طاعون سیاه به اجرا درآمد. در این صورت، قربانیان کووید-19 ناچارند که به تنهایی با این بیماری مواجه شوند و به مقابله بپردازند و البته شرایط برای افراد مسنتر که درگیر بیماریهای خاص هستند، پیچیدهتر و دشوارتر است. شبیه یک سناریوی ناب و کابوسوار برای یک فیلم ترسناک که شوربختانه این بار توان چشم باز کردن و فرار از این کابوس را نداریم. البته گفتنی است که در مواقعی شبیه به این، عموماً مردم مجبورند که با شرایط پیشآمده سازگار شوند و به آن عادت کنند، بدون آنکه بدانند تمام این چیزها دقیقاً چه زمانی به پایان میرسد. از آنجا که این مطلب را تقریباَ اواخر ماه مارس مینویسم، امیدوارم تا پایان ماه اوت شرایط بهبود یافته و همه چیز به مرور بهتر شده باشد، اما آخرین اطلاعات به دست آمده حاکی از آن است که کووید-19 آمده است تا بماند؛ یک بیماری چندین ساله که با هر فصل پدید میآید و تا زمانی که واکسنی برای آن یافت نشود، قاتلی خطرناک و کشنده به حساب میآید.
پس برای مقابله چه باید کرد؟ قاعدتاً ما از آن دسته آدمهایی هستیم که سینما رفتن را دوست داریم، اما بنا بر دلایل منطقی فعلاً تمام سالنها تعطیلاند. درواقع تمام اماکن عمومی در سرتاسر جهان بسته یا به شدت محدود شدهاند. در بهترین حالت تجمع بیش از ده نفر در مکانهای عمومی محدود شده و در سختگیرانهترین حالت اجبار به قرنطینه خانگی اعمال شده است. همین شرایط برای فروشگاهها، سالنهای کنسرت، کلیساها، تالارهای جشن و عروسی و مراسم تشییع جنازه نیز صدق میکند. حالا اینها همه بخشی از تاریخاند. حتی تماشای عکسهای مربوط به همین چند ماه پیش از مردمی که در خیابانهای نیویورک قدم میزدند، خیلی زود تبدیل به نوستالژی شده است. مثل عکسهایی که از ۱۸ اکتبر ۲۰۱۹ دارم؛ زمانی که در جمع گستردهای از هنرمندان و منتقدین برای بازگشایی مجدد موزه هنرهای معاصر حضور داشتم.
حالا همه چیز آنلاین شده و همه ما ویدیوهایی از شهروندان کشورهایی که بیشترین آسیب را از ویروس دیدهاند و به شدت درگیر بیماری هستند، دیدهایم؛ ویدیوهایی از مردم ایتالیا، چین و اسپانیا که در بالکنِ خانههایشان آواز میخوانند تا فاصله اجتماعی را با یکدیگر حفظ کنند. «فاصله اجتماعی»؛ واژهی کلیدی عصر حاضر. تولید تمام آثار تلویزیونی و سینمایی متوقف شده و همچنین اکران فیلمها نیز تا زمانی که سالنها قادر به بازگشایی دوباره باشند، عقب افتاده. (اما کِی این اتفاق خواهد افتاد؟) هرگونه تلاش برای برنامهریزی یا پیشبینیِ اتمام اوضاع حاضر، اساساً کار بیهودهای است؛ چراکه این ویروسِ کروناست که زمام برنامهریزی را در دست دارد، نه ما. تمام آنچه از ما برمیآید، این است که دستهایمان را بشوییم، فاصله اجتماعی را رعایت کنیم و در خانه بمانیم تا زمانی که بحران به پایان برسد، امری که احتمالا به هر شکل ممکن به وقوع خواهد پیوست.
بنابراین، در چنین شرایطی و با تعطیلی سالنهای سینما، چطور میتوان فیلمهای جریان اصلی را در دسترس عموم قرار داد؟ اخیراً کمپانی یونیورسال تصمیم گرفت تا سه فیلم از تولیدات سینمایی خود را به صورت آنلاین اکران کند؛ فیلمهایی مثل اما ساختهی آتم دی وایلد، شکار ساختهی کریگ زوبل و مرد نامرئی اثر لی ونل که همگی محصول سال ۲۰۲۰ بودهاند. این کمپانی برای تماشای هرکدام از این فیلمها، یک هزینه ۲۰ دلاری در نظر گرفته بود که البته تمام این پروسهی آزمایشی با شکست کامل مواجه شد؛ چراکه مردم امروزه عادت دارند بابت تماشای یک فیلم، حدود ۳ تا ۴ دلار بپردازند. ناگفته نماند که فیلمهای مذکور، پروژههای کمخرجی بودند که حتی اگر اکران نمیشدند نیز هزینهی اندک تولید خود را از راههای مرسوم دیگر برمیگرداندند. به نظر میرسد برای فیلمهای بلاک باستری (تولیدات عظیم تجاری/سینمایی) که طبق سنتهای همیشگی به افتتاحیههای بزرگِ آخر هفته نیاز دارند، هنوز باید صبر کنیم؛ اما آیا مردم به مولتیپلکسها (پردیسهای سینمایی) باز خواهند گشت؟ اخیرا صاحبان و مدیران مجموعههای سینمایی بحثی حول این موضوع داشتهاند که ممکن است پس از گذراندن دوران کرونا، این مجموعهها را به صورت رایگان در اختیار مردم قرار دهند تا جامعه بتواند دوباره به فیلم دیدن در سالن عادت کند.
دنیای تصاویر آنلاین این روزها چنان مورد استقبال قرار گرفته که تا پیش از این هرگز نظیرش را ندیده بودیم. تمام غولها و مدعیهای این عرصه، داوطلبانه کیفیت پخش خود را از وضوح HD به متوسط/استاندارد (SD) تغییر داده اند تا پهنای باند اضافی برای پذیرش بیشتر تماشاگر داشته باشند. نتفلیکس همانطور که پیشبینی میشد در حال انفجار است؛ درست مانند هولو، آمازون پرایم و دیگر استریمهای آنلاین. نه تنها در این زمینه، بلکه با تعطیلی کسبوکارها و فروشگاههای فیزیکی، حالا تنها گزینهی ممکن سفارش آنلاین کالاها و خدمات است. از آنجا که تماس رودررو فعلاً کنشی بسیار خطرناک محسوب میشود، تمام جامعه به شکل یک جماعت منزوی درآمده که مدام در اپلیکیشنهایی مانند زوم، فیس بوک و فیس تایم وقت میگذرانند. اینجا در نیویورک سیتی، تمام خیابانهایی که در حالت عادی غلغله بودند، حالا خالی و بیروحاند و شبیه همین وضعیت در لسآنجلس، لندن، بریزبن و هر شهر بزرگ دیگری (و حتی شهرهای کوچک) در سرتاسر جهان مشهود است.
مورد چشمگیر پیرامون کووید-19، بازگشت به شکلِ خاصی از فیلمسازی، موسوم به فیلمسازی DIY و تولید ویدیوی کمهزینه و خانگی است که عموماً در پلتفرمهایی نظیر ویمئو و یوتیوب منتشر میشوند؛ چراکه در وضعیت کنونی، این نوع فیلمسازی که معمولا به صورت انفرادی انجام میگیرد واجد امنیت بالاتری است و همچنین یادآور سالهای دوری است که چنین فعالیتهایی بیشتر رواج داشتهاند و حالا گویی دوباره به همان سالها بازگشتهایم. به این نکته نیز باید اشاره کرد که در مدت اخیر، میزان آپلود غیرقانونی فیلمهای قدیمیتر نیز بیشتر شده، به طوری که اگر بدانید دقیقاً کجا را بگردید تمام سینمای قرن بیستم را به صورت رایگان در اینترنت پیدا خواهید کرد. تمام اینها تنها در عرض چند ماه اتفاق افتاده و به نظر میرسد که تغییر و تحول در آنچه شاهدش هستیم و همچنین در چگونگی مشاهداتمان، طولانی مدت و برگشتناپذیر است. برنامههای گفتگومحور آخر شب، حالا برای تامین محتوای خود به مصاحبه و گپ و گفت با اسکایپ روی آوردهاند. خطوط هوایی و فرودگاهها تعطیلاند و هتلهای زنجیرهای هزاران اتاق خالی دارند؛ چراکه با توجه به ممنوعیتهایی که کشورهای مختلف در رابطه با سفر و مهاجرت وضع کردهاند، هیچکس نمیخواهد (یا در واقع نمیتواند) پرواز کند.
هیچ اطلاعی از زمان پایان این ماجرا وجود ندارد. در واقع هیچ تصور واقعی از چگونگی به پایان رسیدن این وضعیت موجود نیست. جز اینکه یک واکسن ارزان و در دسترس در سطح جهانی تولید شود و البته نوعی درمان برای کسانی که در حال حاضر مبتلا هستند. اکثر متخصصان و کارشناسان معتقدند که حداقل یک سال با کشف یک درمان مطمئن برای این ویروس فاصله داریم؛ هرچند که تحقیق و پژوهش برای ساخت واکسنهای احتمالی آغاز شده است؛ اما در این میان، بد نیست به این موضوع بیندیشیم که چطور علاقهی مفرط ما به تخریب جهان، ما را به سوی نوعی رضایت خاطر کاذب سوق داده؛ انگار که این چیزها تنها در فیلمها اتفاق میافتد، نه در زندگی واقعی.
تا به امروز آثار سینمایی فراوانی داشتهایم که به بیماریهای همهگیر و مرگبار جهانی پرداختهاند؛ مضمونی که به نظر میرسد همیشه در میان مخاطبان محبوب بوده است. مخاطبانی که میخواهند با یک خطر یا یک بحران ساختگی صرفاً برای تجربهی هیجان مواجه شوند. اتفاقات مرگباری که بتوانند با خیال راحت دنبالشان کنند و یقین داشته باشند که بلای واقعی در کمینشان نیست. اچ.جی.ولز در فیلمنامهی پیشگویانهی آنچه در پیش است که در سال ۱۹۳۶ برای ویلیام کامرون نوشت، به وضوح و به درستی وقوع جنگ جهانی دوم را پیشبینی کرد؛ اما پیشآمد دیگری که در آن دوره تاریخی به وقوع نپیوست چه بود؟ یک بیماری همهگیر جهانی به نام «بیماری سرگردانی» که باعث میشد مبتلایان به شکلی کاملاً بیهدف، تلوتلوخوران همچون زامبیها به این طرف و آن طرف بروند و بقیه را نیز آلوده کنند. بیماریای که تنها راه مقابله با آن کشتن (معمولاً شلیک به) مبتلایانش بود.
آخرین مرد روی زمین اثر اوبالدو راگونا و سیدنی سالکو، اُمگا مَن ساختهی بوریس ساگال و من افسانهام ساختهی فرانسیس لارنس را به یاد بیاورید. در تمام آنها یک بیماری ویروسی جهان را درگیر خود کرده و حیات بشری را تقریبا به نابودی کشانده است، تا آنجا که تنها چند بازمانده روی زمین باقی ماندهاند تا مقابل مردگان متحرک بایستند. زمین، جیغزنان میمیرد اثر ترنس فیشر، حملهای توسط یک گاز را نشان میدهد که به جز جمعی کوچک که در مناطق کنترل شده یا چادرهای اکسیژن بودهاند، همه را به کام مرگ میکشاند. در نژاد آندرومدا ساختهی رابرت وایز گروهی از دانشمندان بر آنند تا یک ویروس فضایی موجود در هوا را شکار کرده و از بین ببرند؛ ویروسی که به محض تماس با زمین در عرض چند ثانیه منجر به مرگومیر و نابودی گستردهای میشود. در ویروس شیطانِ جان استرجس، ویروس کشندهای که مخفیانه در یک آزمایشگاه سلاح بیولوژیکی واقع در صحرای آمریکا ساخته شده توسط دیوانهای متعصب که معتقد است جهان باید نابود شود مورد سرقت قرار میگیرد؛ و همچنین در فیلم متأخری از کرهجنوبی با نام آنفولانزا ساختهی کیم سونگ سو که در سال 2013 ساخته شده، میبینیم که ویروس H5N1 شیوع پیدا میکند و تمام کسانی که به آن آلوده میشوند را در عرض ۳۶ ساعت از پا درمیآورد و همچنان این لیست ادامه دارد …
اما شاید مفیدترین و کارسازترین مقایسه بین شرایط امروز و داستان یک فیلم، مربوط به نقاب (بالماسکه) مرگِ سرخ ساختهی راجر کورمن باشد که اقتباسی است از چند داستانِ ادگار آلن پو. فیلمی که توسط فیلمبردار (و بعدها فیلمساز) خوشقریحهی آن روزها، نیکلاس روگ در انگلستان مقابل دوربین رفت. «نقاب مرگ سرخ» آشکارا مدیون و پیروِ «مُهر هفتم» برگمان بود اما توانست به شکلی مستقل روی پای خود بایستد. روایتی از سرگذشت یک شاهزاده شیطانپرست به نام پراسپرو (که وینسنت پرایس در دوران اوج خود نقشش را بازی کرد) که به عنوان حاکم عیاش یک ایالت کوچک در ایتالیای قرون وسطی معرفی میشود. درحالی که تمام مردم، پشت دیوارهای قلعهی پراسپرو به سختی مشغول تحمل رنج و عذابِ ناشی از مرگ سرخ هستند، خود او سرگرم میزبانی از گروهی گلچین شده از عیاشانِ درباری است که به بازیها و سرگرمیهای سادیستیک خود مشغولاند. بازیای که با مرگ و نابودی کل میهمانی به اوج خود میرسد و ورود مرگ سرخ به کاخ، تک تک حضار را از پا درمیآورد. در اپیلوگ (گفتار پایانی فیلم)، شمایلِ مرگ سرخ به این نکته اشاره میکند که «من به سراغ بسیاری رفتم… از رعیت گرفته تا شاهزادگان… تمام آنها که شایسته بودهاند یا سیاهرو…»
کووید-19 هم بسیار یکدست عمل میکند. هیچکس از خطر ابتلا به آن در امان نیست و این واقعیت که به عنوان ویروسی ماندنی و همیشگی قرار است در نهایت به یکی از انبوه بیماریهایی تبدیل شود که ما در زندگی روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنیم، ظاهر آن را نگرانکنندهتر میکند. با این حال، ما از زمان پیدایش سینما، در حال آمادهسازی خود برای چنین وضعیتی بودهایم و حالا نخستین بار است که به تصویری از شرایط مرگبار و اجتنابناپذیر خود روی پرده مینگریم و به آن میاندیشیم. اکنون تهدیدها دیگر ساختگی و انتزاعی نیستند، بلکه خودِ واقعیتاند؛ و ما هر چقدر به مرور برای خرید کالا، دریافت خدمات، سرگرمی و ارتباطات اجتماعی به سوی فضای مجازی میرویم؛ بیشتر و بیشتر این جهان واقعی را پشت سر میگذاریم.
حالا زمانی است که با حرکت به سوی جهانِ نیمهپایدار قرنطینه، داستانهایی که پیش از این برای فیلمها خلق کرده بودیم به واقعیت میپیوندند. تصاویری که اکنون از خود به جای میگذاریم، تنها رشتهی ارتباطی باریکی با گذشته ایجاد میکنند و در نهایت اگر روزی این ویروس مغلوب شود، آثارش تا ابد بر تمدن ما باقی خواهد ماند. باید دید چه نوع سینمایی پس از این بحران در انتظارمان خواهد بود؟ چه آنکه مانند واقعه ۱۱ سپتامبر، کووید-19 نیز تغییرات خود را روی قوانین بازی اعمال میکند و آنچه در آینده میآفرینیم، نقطه گسست بارزی از گذشته خواهد داشت.