معرفی فیلم خرچنگ: روزی که از آسمان خرچنگ می بارید

معرفی فیلم خرچنگ: روزی که از آسمان خرچنگ می بارید

دستوپیای جورج اورول در 1984 یا پاد آرمانشهر میرا را در کتابش به یاد آورید. وقتی به تماشای فیلم خرچنگ می نشینید انتظار دیدن دنیای گرمتری از این دنیا ها را نداشته باشید. خرچنگ دستوپیایی با قوانین عجیب و غریب است که مفهوم عشق را با قوانینش استحاله کرده و این استحاله را چه خوب نمایش می دهد و با روش منحصر به فردش به کندو کاوی تامل‌برانگیز در باب جنبه‌ی ترسناک «عشق» تبدیل می‌شود. در شهری که مجرد بودن جایز نیست- و افراد مجرد اگر بعد از ۴۵ روز نتوانند جفت مناسب خود را پیدا کند به حیوانی به انتخاب خودشان تبدیل خواهند شد- عشق بی شک مفهومی کم رنگ و با هم بودن یک اجبار است. کارگردان با نبوغی مثال زدنی تمام مفاهیم حول و حوش عشق و ازدواج اجباری را به سخره می گیرد. تنها کافی است به قوانین تفاهم در فیلم نگاهی بیاندازید تا جنس دیوانگی کارگردان را بشناسید. حتی تصور دنیایی که تفاهم در آن لنگ زدن پا یا نزدیک بین بودن و خون دماغ شدن باشد هم غیر ممکن است. قهرمان یا شاید بهتر بگویم ضد قهرمان فیلم – دیوید- آدم سردی است که با برادرش که طی پروسه ی نیافتن جفت تبدیل به سگ شده، وارد هتلی می شود که همه ی مردم مجرد باید ۴۵ روز تجرد خود را در آن بگذرانند. هتل بیشتر شبیه به دنیای عجایب آلیس است. مثلا تصور کنید یکی از دستهایتان را ببندند تا شما را با مزایای جفت بودن آشنا کنند. دیدن نمایش های ابتدایی برای ترغیب به همسریابی و اختصاص بچه به جفت هایی که مشکل دارند از ویژگی های این هتل است. اما در این شهر اگر جفت یاب خوبی نباشید بهتر است حداقل شکارچی خوبی باشید. مکانیسمی برای خریدن وقت برای شما در نظر گرفته شده که چیزی نیست جز از پا درآوردن مجردهایی که از هتل فرار کرده و در جنگل های اطراف مخفی شده اند. کارگردان؛ یورگوس لانتیموسِ یونانی در سکانس با شکوه شکار دنیای دیوانه اش را کند می کند و رهبر ارکستر می شود تا آدم هایش را به غریزه ی ازلی خودشان بازگرداند. آنها شکار می کنند تا بیشتر زنده بمانند. در آنسوی هتل و در عمق جنگل اما پارتیزان هایی زندگی می کنند که در مقابل این نظام تجرد ستیز ایستاده اند و از طنز تاریخ قوانین بسیار سخت تر و شاید خشن تری در راستای جفت ستیزی به راه انداخته اند تا احمقانه ثابت کنند برای نیفتادن از یک سوی بوم باید از سوی دیگر افتاد. گروهی جنگل نشین به سر دستگی یک زن که اگر به آنها پیوستید باید مجرد بمانید و به محض زیر پا گذاشتن این قانون ابتدایی بلایی به مراتب بدتر از تبدیل شدن به حیوان مورد علاقه تان در انتظار شماست. دیوید که برای فرار از تبدیل شدن به خرچنگ- حیوان انتخابی اش در صورت عدم موفقیت در هتل- به جنگل پناه می برد و به گروه پارتیزان های مجرد می پیوندد اینبار اما از بد روزگار جفت مورد علاقه اش را اینجا می یابد. دختر مو مشکی که عاشق خوردن خرگوش است و مثل دیوید نزدیک بین است و قطعا اندازه او دیوانه است که زبان رمزی مشترکشان باعث می شود هر روز بیشتر بهم نزدیک شوند. دیوید که با هم بودن را در میان پارتیزان ها غیر ممکن می بیند نقشه فرار و بازگشت به شهر را می کشد ولی سردسته پارتیزان ها که به اندازه مادر سیندرلا سرد و بی روح است و در راستای دنیای بدون زوج می جنگد دختر را کور می کند تا وجه اشتراکش را با دیوید از میان ببرد. حالا که دیگر تفاهمی وجود ندارد دیوید برای فرار دست دست می کند و علی رغم آنکه در نهایت تن به فرار می دهد در سکانس انتهای فیلم باز هم دست کارگردان پیدا می شود تا قطعیت یک پایان مطمئن را از جلوی چشمانتان بدزد. دیوید در دستشویی ایستاده و چاقویی بدست دارد تا با کور کردن خودش تفاهم در عشق را- که پیشترها در دنیای خودمان می گفتند خود نیز کوری می آورد- ایجاد کند. صحنه سیاه می شود و شما صدای موج های دریا را می شنوید. جایی که خرچنگ ها آنجا زندگی می کنند.

تیزر فیلم خرچنگ با زیرنویس فارسی اختصاصی پتریکور:

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

twenty + three =