11- دکتر استرنج لاو یا: چگونه یادگرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم (1964)
کارگردان: استنلی کوبریک
برندهی آن سال: بانوی زیبای من (جرج کیوکر)
استنلی کوبریک هم مانند هیچکاک هیچوقت جایزه اسکار را در رشتهی بهترین کارگردانی دریافت نکرد. کوبریک و سینمایش، صرفاً در طرفدارانی خلاصه نمیشوند که فیلمهای او را صورتِ کمالیافتهی سینما میدانند (چه کسی در کمالگرایی او شک دارد؟) و توجه ویژهی او را به جزئیات هر داستان ستایش میکنند، بلکه حتی بزرگترین مخالفانش هم در استادی کوبریک در به کار گرفتن عناصر سینما تردیدی ندارند. دکتر استرنج لاو فیلمی متفاوت از فیلمهای هم ژانر خود است. کمدی کابوس واری از دوران سیاه جنگ سرد. کارگردانی کوبریک در این کمدی سیاه، استادانه است و سایر عوامل به خصوص فیلمبرداری و طراحی صحنهی درخشان اثر، دیدگاه طنزآلود فیلم را تقویت میکنند. چند بازیگر اصلی فیلم به خصوص سلرز و هیدن در نقش ژنرال دیوانه، بازیهای تحسینآمیزی ارائه دادند و همه از رسیدن به مجسمهی اسکار بازماندند.
12- روزی روزگاری در غرب (1969)
کارگردان: سرجئو لئونه
برندهی آن سال: کابوی نیمه شب
اگر جویندگان خلق دوباره وسترن بود، میتوان گفت که لئونه آن را کاملاْ زیر و رو کرد. سرجیو لئونه جان تازه و خون تازه را به سینمای درحال مرگ وسترن تزریق کرد البته نه با پیروی از ویژگیهای قبلی ژانر بلکه با تغییر ، هجو و ایجاد شبکهای جدیدی از رویدادها و کاراکترها در سینمای وسترن. در فیلمهای لئونه شخصیت مثبت و منفی دیگر معنا ندارد و لئونه با تفکرات مدرن و چپ و به شدت تلخش، اخلاقیاتش را فراتر از خوب و بد و نیکی و بدی تصویر میکند .روزی روزگاری در غرب بی هیچ شکی موقرترین، جسورانهترین و آرامترین وسترن تاریخ سینماست. نزدیکترین رقبای این اثر، سهگانههای دلار خود لئونه هستند که چند سال پیش از آن ساختهشده بودند. این فیلم در هیچ رشتهای نامزد دریافت اسکار نشد.
13- راننده تاکسی (1976)
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
برندهی آن سال: راکی (جان جی. آویلدسن)
باید در این فهرست از نصف بیشتر فیلمهای مارتین اسکورسیزی نام برده میشد اما به دلایل متعدد حساب راننده تاکسی جداست. شاید این فیلم به شدت وامدار جویندگان فورد باشد اما در دههی هفتاد، این دههی طلایی سینمای آمریکا، راننده تاکسی نهفقط یک فیلم خوب که یک کالت و یک فیلم جریان ساز بهحساب میآمد. محصولی از پل شریدر،اسکورسیزی و یک دنیروی پرشور که انگار فقط آنها میتوانستند گرد هم آیند تا چنین فیلمی از دل زمانهای به ظاهر بیتفاوت، پشیمان و روبه عقب برگشته بیرون بیاید. اسکورسیزی در آن سال اصلاً کاندید اسکار هم نشد.
14- آشوب(1985)
کارگردان:آکیرا کوروساوا
برندهی آن سال: بیرون از آفریقا (سیدنی پولاک)
کوروساوا میبایست خیلی قبلتر از اینها برنده اسکار میشد، اما آشوب آخرین شانس خوب او برای دستیابی به این جایزه بود. فیلم ضیافتی بصری از رنگها و قابهای بهدقت چیده شدهای است که در دیگر آثار کوروساوا هم چندان سابقه ندارد. کوروساوا در آشوب سنت ژاپنی را چنان با زیبایی و ظرافت در قالب درامی ویکتوریایی عرضه داشته که به هیچ وجه این امر که فیلم اقتباسی از شاه لیر است، حس نمیشود. وقتی در ۱۹۶۸ کمپانی فاکس، کوروساوا را -که برای ساخت «تورا تورا تورا» استخدام کرده بود- اخراج کرد، علت را کمالگرایی دیوانهوار این کارگردان ژاپنی اعلام کرد. اما بعدها این کمالگرایی در «آشوب» باعث ساخت شاهکاری شد که حالا با گذشت این همه سال و پس از مرگ او قدرش را میدانند و آن را در کنار بهترین آثار تاریخ سینما جایدادهاند اما در آن سال اعضای آکادمی آشوب را لایق حضور در بین نامزدهای بهترین فیلم ندانستند.
15- پالپ فیکشن(1994)
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
برندهی آن سال: فارست گامپ ( رابرت زمه کیس)
فیلم تارانتینو چیزی فراتر از مهمترین، جریان سازترین و اثرگذارترین فیلم دههی ۹۰ است. داستانی دیوانهوار با تدوینی غیرخطی پر از دیالوگهای هوشمندانه از داستان عامهپسند یک الگو ساخت. پالپ فیکشن نامزد اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، فیلمنامه و تدوین شد و هر سه بازیگر اصلی فیلم یعنی جان تراولتا، ساموئل ال جکسون و اوما تورمن هم نامزد دریافت اسکار شدند که در این میان فقط جایزهی بهترین فیلمنامه نصیب تارانتینو شد. در تقسیم جوایز، فیلم تحت تأثیر فارست گامپی قرار گرفت که مسلماً ارزشهای پالپ فیکشن را نداشت ولی اسکار پسند تر و البته عامیانهتر بود. اما پالپ فیکشن در جشنواره کن خوش درخشید و نخل طلا نصیب تارانتینوی جوان شد، درحالیکه رقیبی چون “قرمز” کیشلوفسکی داشت. با پالپ فیکشن بود که حضور یکی از خلاقترین کارگردانان سینمای معاصر تثبیت شد. کارگردانی که به توصیف راجر ایبرت مانند کسی است که برایش اهمیتی ندارد با پیانو، در یک کنسرت راک، آهنگی غمانگیز بنوازد. تارانتینو در پالپ هر چیزی را که لازم بود در سینما و روایت به همریخت تا شاهکارش را بنا کند و نقطه عطفی شود برای بسیاری از فیلمهای دیگر که تابهحال از او الهام گرفتهاند.
ادامه دارد…
بی رحمی تحمل ناپذیر اسکار(قسمت دوم)
بی رحمی تحمل ناپذیر اسکار(قسمت سوم)
بی رحمی تحمل ناپذیر اسکار(قسمت چهارم)
منبع: «مووی میکر»، مقالهی دانلد ملانسن- با ترجمهی حامد صرافیزاده منتشر شده در روزنامه شرق سال 1384