از سینما،عشق و دیگر اهریمنان

از سینما،عشق و دیگر اهریمنان

همیشه گفته‌ام سینما زندگی مرا نجات داده، باور کنید هیچ اغراقی در این گفته نیست. سینما رفتن از ده‌ سالگی برایم جدی شد. مدام به سینما می‌رفتم و همه‌ی فیلم‌ها را چندبار می‌دیدم. در فاصله‌ی ده‌ سالگی تا نوزده‌سالگی همه‌ی وقتم صرف فیلم‌دیدن شد. زندگی در سالن سینما…هرچه می‌دانم، هرچه بلدم، مدیون فیلم‌ها و سالن‌های سینماست. هر فکر و اندیشه‌ای که در عمق وجودم هست، حتماً از جاده‌ی سینما گذشته و حتماً رنگ‌وبوی سینما را به‌ خود گرفته. من سینما را در سالن‌های سینما یاد گرفته‌ام. تاریخِ سینما را در سینماتِک یاد گرفته‌ام. گذشته و حالِ سینما را باید در سالن سینما جست‌وجو کرد. گذشته‌ی من همین فیلم‌هاست. فکر نکنم هیچ ‌وقت عاشق زنی غیر سینمایی می‌شدم، نه، به هیچ ‌وجه…آرزو داشتم با دختر آلفرد هیچکاک ازدواج کنم… دیده بودم که در «غریبه‌ها در قطار» بازی می کرد. هرچیزی را که در زندگی وجود داشت مانند نوعی رقیب برای سینما می‌دیدم، درنتیجه از تئاتر متنفر بودم، چون رقیبی برای سینما محسوب می‌شد، ولی به همین دلیل به ورزش‌های زمستانی هم نمی‌رفتم، اسکی بلد نیستم، شنا بلد نیستم، هیچ‌کاری بلد نیستم؛ به دیدن مسابقۀ دو، یا یک رقابت، یا هیچ ‌چیز دیگری نمی‌روم، چون آن ‌وقت احساس می‌کنم دارم به سینما خیانت می کنم. دوست ندارم به شکار، ماهیگیری یا هرچیز دیگری بروم؛… با گذر زمان بردبارتر شده‌ام، مشکلی ندارم که دیگران به ماهیگیری و شکار بروند یا اسکی سواری کنند، ولی خودم از این کارها نمی‌کنم، نه…
فرانسوآ تروفو در مصاحبه با آلین دژاردَن

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

7 − 5 =