در فاصلهی چند ساعت به آغاز نودمین مراسم اسکار در کداک تئاتر شهر لس آنجلس بازار گمانه زنیها درباره خوشبختترین فیلم سال بالا گرفته است. همه چیز مهیاست تا نتیجهی فصل جوایز در پرزرق و برقترین مراسم دنیای سینما مشخص شود که اصلاً اسکار را به همین سرو صدا و زرق و برقش می شناسند؛ والّا شکی نیست که این مجسمه ها نمی توانند نمایانگر بهترین دستاورد سینمایی سال باشند. در اسکار قرار نیست که همه چیز سینما باشد و اصلاً مگر چنین چیزی در این ابعاد برگزاری و این تعداد اعضای دخیل در رای امکان پذیر است؟ آنهایی که برای خوار شمردن چنین جوایزی می گویند اسکار و جشنواره برلین سیاسی هستند و کَن حامی دگرباشان است، باید به این سوال پاسخ بدهند که مگر فستیوال و جوایزی در سطح بین المللی می شناسند که صرفاً با نگاه هنر برای هنر به سینما بپردازد؟ مگر می شود سنخ روانی آدمهایی که درباره فیلم ها حرف می زنند و قرار است نظر بدهند را از آنها گرفت؟ هر چقدر هم که آنها در تلاش باشند تا در چارچوب زیبایی شناسانه و براساس تخصص هنری خود از فیلم ها بگویند، بازهم نمی شود کششی که در آنها به واسطه ی سلیقه (سویه ی غیرعقلانی باور) ایجاد شده است را حذف کرد تا در خلاء بدون توجه به آن نظر بدهند. تازه این در بهترین حالت است و در رده منتقدان و برای نوشتن نقد سینمایی اغلب اتفاق می افتد. برای اسکار و کلاً پدیده هایی با این بُرد رسانه ای و برداشت های مختلف سیاسی و رقابت های تبلیغاتی و اقتصادی وضعیت به مراتب متفاوت است و شاید فقط نیمی از ماجرا برای هنر و سینما باقی بماند. چراکه رای دهندگان اسکار هم آدم هایی هستند از جنس خودمان؛ با عقاید و باورهای مختلف و سلیقه های متفاوت. آدم هایی که مانند بازیگرها و کارگردانان وطنی تحت تاثیر مسائل روز قرار می گیرند و در برابر آن واکنش نشان می دهند. آدم هایی که بنابه اتفاقات روزمره، قهرمانانشان تغییر می کند و روزی آتش نشانان سوخته در فلان ساختمان می شوند قهرمان و دغدغه جمعی شان و روزی دیگر دختران خیابان انقلاب. ( که اگر قرار به یک رای گیری صوری باشد روزی آتش نشانان – فرای کاری که انجام می دهند و به دلیل جو حاکم- رای می آورند و روزی دیگر دختران خیابان انقلاب). همین می شود که در اسکار سال گذشته، «فروشنده» جدای ارزش های هنری اش و با اینکه دو ماه قبل از اسکار از کمترین شانس برای کسب جایزه بهترین فیلم خارجی زبان برخوردار بود، به دلایل فرامتنی و دغدغه ای که اعضای آکادمی در آن زمان برایشان پیش آمد در معرض دید قرار گرفت و نتیجه هم آن شد که دیدیم. اینها امری اجتناب ناپذیر است و قرار نیست ضد ارزش باشد. آدم ها در عصر نئولیبرال و حکوت رسانهها بیش از گذشته ارزش فرصت را دانسته اند. آنها از هر فرصتی برای بیان حرفشان استفاده می کنند، چه این فرصت رایای باشد که میدهند و چه فرصتی که روی استیج مهم ترین مراسم سینمایی سال نصیبشان می شود تا از انسان بگویند، از صلح، از رویاها و آرزوهایشان، از زمینی که دوستش دارند، از نفی نژادپرستی، از ترامپ، از سرخ پوست ها، از جنگ عراق و ویتنام و از پیامِ دوستی مردم ایران با جهان و از نفی سو استفاده جنسی از زنان. اسکار فرای بازی قدرتمندان، آینه ای است در برابر خودمان. تصویری از آدم هایی که انگار ذره ای از هر چیزی که می بینند و می شنوند را برداشته اند و در خود ریخته اند.
«نگاهی به شانس های اصلی کسب جوایز اسکار 2018»
بهترین فیلم
در میان 9 فیلمی که امسال برای کسب بهترین فیلم نامزد شده اند، رقابت اصلی میان دو فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» و «شکل آب» است. گی یرمو دل تورو با «شکل آب» آخرین افسانه عاشقانه اش بعد از «هزارتوی پَن» باری دیگر به محدوده قدرتش و هم نشینی با هیولاها بازگشته و این بازگشت قدرتمندانه را اعضای آکادمی با سیزده نامزدی اسکار ارج نهادند. دل تورو در توضیح هدف اصلی اش از ساخت «شکل آب» که خودش آن را بهترین فیلمش می داند، گفته است: ” می خواستم داستانی باشکوه درباره ی امید و رستگاری بسازم تا پادزهر بدبینی زمانه ما باشد. می خواستم این داستان، قالبِ قصه پریان را داشته باشد که در آن انسانی متواضع وارد ماجرایی شگفت انگیز می شود. بعد با خودم فکر کردم عشق را در مقابل پدیده ای بی فایده و شیطانی مثل نفرت میان دو ملت – جنگ سرد- و نفرت میان انسان ها که ناشی از نژاد ، رنگ پوست، توانایی ها و جنسیت آنهاست، قرار بدهم”
همین توضیحات دل توروست که شکل آب را جدا از نکات فنی اش، به محصول مورد علاقه اسکار تبدیل کرده است. چیزی که منتقدان از آن به نام زیباشناسی فانتزی اقلیت ها یاد کرده اند. نشانه ی حمایت آکادمی از اقلیت ها و مهاجرین و اعتراض به سیاست های ترامپ در اسکار سال گذشته مشهود بود. امسال هم در ادامه همان روند، توجه به فرهنگ اقلیت های مهاجر در مقابل سیاست های ملی گرایانه ترامپ به وضوح در انتخاب های اولیه ی آکادمی دیده می شود و «شکل آب» سردسته ی آنهاست.
از طرف دیگر فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» است که با برنده شدن جوایز اصلی گلدن گلوب و بفتا توانسته موفق ترین فیلم امسال تا به امروز نام بگیرد. مارتین مک دونا که او را بزرگترین نمایشنامه نویس زنده دنیا می دانند، در سومین ساخته سینمایی اش بعد از شاهکار «در بروژ» و فیلم دیوانه وار «هفت روان پریش»، درامی جنایی- معمایی ساخته که مانند دیگر فیلم های این ژانر به یک پایان واضح و حل معما ختم نمی شود. این فیلمی است در مورد نوع نگاه. فیلمی که در آن تمام سعی شخصیت مادر (با بازی فرانسیس مک دورمند) این است که ماجرای قتل دخترش را خبر روز کند و آن را از بایگانی اداره پلیس بیرون بیاورد. در دنیای فیلم همه می خواهند با واقعیت کنار بیایند و حقیقت را فراموش کنند. فقط مادر است که می خواهد افشا کند. در آن دنیا با انسان مثل یک شیء برخورد می شود و مک دونا میان خشونت و طنز نهفته در آن به دنبال مواجهه انسانی با مقوله انسان است و همین درون مایه بزرگترین علتی است که باعث می شود اعضای آکادمی از «سه بیلبورد…» تقدیر کنند. آن هم در سالی که هالیوود زیر فشار افشاگری های زنان و رسوایی های جنسی مردان قرار داشت. سالی که زنان سینماگر در اغلب مراسم اهدای جوایز به نشانه اعتراض لباس مشکی به تن کردند و کمپین اعتراضی Time’s Up را راه انداختند. سالی که آنها خود را خبر روز کردند تا حقیقتی را که پذیرفته شده بود را پس بزنند و چه فیلمی بهتر از «سه بیلبورد…» نماد این حرکت آنهاست؟
در این لحظات باقیمانده به مراسم، در اغلب لیست ها «سه بیلبورد…» با اختلاف کمی بالاتر از «شکل آب» در راه رسیدن به جایزه بهترین فیلم قرار گرفته است. اگر بنابه انتخاب شخصی نگارنده باشد، باید گفت قطعا و با اختلاف «سه بیلبورد…» فیلم بهتری است و اصلاً رقابت اصلی باید بین این فیلم و «نخ خیال» توماس اندرسون می بود. دو فیلمی که بسیار پیشروتر از دیگر آثار نامزد شده امسال هستند.
بهترین کارگردانی
به نظر می رسد کریستوفر نولان امسال هم نمی تواند به اسکار بهترین کارگردانی برسد و گی یرمو دل توروی مکزیکی با اختلاف نسبتاً زیادی نسبت به دیگر رقبا به آنچه استحقاقش را دارد، خواهد رسید.
بهترین بازیگر مرد
همه چیز می گوید که «گری اولدمن» برای بازی در نقش چرچیل در فیلم «تاریک ترین ساعت» بازی را از مدت ها پیش برده است. تنها افسوس برای آخرین بازی «دنیل دی لوییس» بزرگ است که بی اسکار می ماند.
بهترین بازیگر زن
به نظر می رسد نمی شود جز فرانسیس مک دورمند برای بازی اش در «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» به کس دیگری فکر کرد البته با علم به اینکه بازی خوب مریل استریپ دیگر برای اسکار عادت شده است.
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
هم وودی هارلسون و هم سم راکول از «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» برای این رشته نامزد شده اند و طبعاً شانس آنها نسبت به بقیه بیشتر است. در میان این دو اما به نظر می رسد «سم راکول» به مجسمه طلایی خواهد رسید.
بهترین بازیگر نقش مکمل زن
بعد از گلدن گلوب و جوایز اتحادیه بازیگران می توان گفت که آلیسون جینی برای بازی در فیلم (من، تونیا) با حاشیه امنی نسبت به دیگر رقبا، اسکار این رشته را به دست می آورد.
بهترین فیلمنامه اقتباسی
بدون شک فیلمنامه ی «مرا با نام خودت صدا بزن» نوشته ی جیمز ایووری جایزه را خواهد برد.
بهترین فیلمنامه ارجینال
در این رشته رقابت بین دو فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» و «برو بیرون» است. تا اینجا پیش بینی ها برای «برو بیرون» نوشته ی جوردن پیل شانس بیشتری قائل اند. اما اگر قرار باشد که «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» به عنوان بهترین فیلم انتخاب شود، آن وقت باید شانس بردن اسکار فیلمنامه هم برای مارتین مک دونا بیشتر بدانیم. چراکه سابقه نداشته فیلمی نه اسکار فیلمنامه را بگیرد و نه اسکار کارگردانی و در نهایت عنوان بهترین فیلم را به دست بیاورد. مگر آنکه «شکل آب» به عنوان بهترین فیلم معرفی شود که در این صورت به احتمال خیلی زیاد «برو بیرون» هم اسکار فیلمنامه ارجینال را تصاحب خواهد کرد و در این میان مک دونا بزرگترین بازنده خواهد بود.
بهترین انیمیشن
به نظر می رسد امسال پیکسار با انیمیشن «کوکو» بتواند دوباره لقب بهترین انیمیشن سال را از آن خود کند. «کوکو» از یک طرف توانسته بالاترین امتیازِ فیلم های سال 2017 را در سایت IMDB به دست آورد و از طرفی دیگر در فصل جوایز هم حضور بسیار موفقی داشته که از آن جمله می توان به گلدن گلوب و اکثر جوایز آنی اشاره کرد که نصیب این انیمیشن شده است. آنی مهم ترین جایزهای است که هر ساله به انیمیشن ها داده می شود و معمولاً انیمیشن برگزیده ی آنی، اسکار را هم به دست می آورد.
ویدیویی از نامزدهای اسکار 2018 و هر آنچه باید در مورد این مراسم بدانید با زیرنویس فارسی اختصاصی پتریکور: