تاریخ فلسفه غرب: قسمت سوم (کی یر کگور)

تاریخ فلسفه غرب: قسمت سوم (کی یر کگور)

 بعد از بررسی کوتاه وجوه مشترک اگزیستانسیالیست ها در قسمت قبل، حالا به معرفی سردمداران این جریان فلسفی می پردازیم و به عنوان اولین فیلسوفِ اگزیستانسیالیست به سراغ کی یرکگور می رویم.

اگر سوابق اگزيستانسياليسم، كه رگ و ريشه هايى از آن در آراى قدما وجود دارد را در نظر نگيريم، مى توان گفت کی یرکگور پدر اگزيستانسياليسم است که سوابق و ريشه هايى از تفكرات او را مى توان در نظرات كسانى مثل سقراط، فلوطين، ماركوس اورليوس، اپيكتتوس، اگوستين، پاسكال و …پيداكرد. او اولين كسى است كه به صورت مستقل مكتبى به اسم »اگزيستانسياليسم» را پايه ريزى كرد. او را جزو اگزيستانسياليست های الهى می دانند که در دهه اول قرن نوزدهم زندگی می کرد. (اگزيستانسياليسم از نيمه دوم قرن نوزدهم دو شعبه شد: يك شاخه الحادى و يك شاخه الهى). کی یر کگور عمر كوتاهى داشت و 43 سال بيشتر عمر نكرد. اما حجم آثار او بسيار عظيم است، به طورى كه هنوز بسيارى از آثار او به زبان انگليسى ترجمه نشده است.
اگر بخواهيم آراى کی یر کگور را به لحاظ معرفتى رده بندی کنیم، بايد گفت که او در درجه اول متكلم است؛ در درجه دوم فيلسوف و در درجه سوم عارف. به همين خاطر معمولا در دايرة المعارفها، اولين وصفى كه براى او مى آورند، متكلم است و مى گويند: «متكلم مسيحى». شعار او نيز در تمام مدتى كه به نوشتن آثار خود مشغول بود، دفاع از مسيحيت راستين بود. اعتقاد او بر اين بود كه مسيحيت به دست روحانيون و متكلمان سابق مسيحى، تصوير تيره اى پيدا كرده است و اول بايد مسيحيت راستين را شناخت و شناساند و بعد از آن دفاع كرد. از اين منظر، كى يركگور با نظامِ روحانيت دانمارك در افتاد و تا آخر عمر هم مخالف روحانيت مسيحى دانمارك بود و در كتابهاى ترجمه شده به فارسى درباره او، ديده مى شود كه روحانيت مسيحى حمله هاى وسيعى به او كرده اند.
در آثار كى يركگور از چهار فيلسوف نام برده مى شود: 1- سقراط، به روايت افلاطون یا به گفته غربيان سقراط افلاطونى؛ كى يركگور با چنين سقراطى موافق است و احترام بسيارى براى او قائل است .2– ارسطو؛ همواره وقتى اسم او را مى آورد، براى اين است كه به يكى از نظرات او حمله كند، او مخالفتِ شديدى با ارسطو دارد. 3- کانت؛ بعضى از آرای او را مى پذيرد و بعضى را هم رد مى كند 4- هگل؛ وقتى اسم او را مى آورد با اسم عاليجناب هگل از او یاد می کند و با اين وصف او را مسخره مى كند. در آثار او به جز چهار فيلسوف پيش گفته، نقل قولى ديده نمى شود و اساساً او متفكرى است كه نقل قول در آثارش به كمترين ميزان ديده مى شود و همه حرفها از خود اوست.

درونمايه هاى اصلى تفكر كى يركگور:

تفرد
او در باب تفرد به پنج گزاره اشاره می کند : 1- خودت باش . یعنی چنان رفتار کن که باطنت با ظاهرت وفاق داشته باشد. 2- خودت را باش . یعنی فقط نگران سرنوشت خودت باش . در واقع نوعی طرز تفکر فرد گرایانه داشته باش نه تفکر جمع گرایانه.( و این البته به این معنا نیست که به دیگران فکر نکن). 3- خودت را بشناس. سعی کن تصویری که از خود داری هر چه بیشتر با واقع مطابق باشد. هر فردی چند گونه تصویر از خود دارد : یکی آن خودی که واقعا هست. دوم خودی که خیال می کند آن گونه هست. سوم خودی که دیگران خیال می کنند من آن هستم . چهارم خودی که من خیال می کنم که دیگران خیال می کنند که من آنم و پنجم خودی که دیگران خیال می کنند که من خیال می کنم من آن هستم. خودت را بشناش به این معناست که تصویر اول و دوم مطابق یکدیگر در آیند. اگر چنين شود خود شناسى انجام شده است. 4- وضع مطلوب خودت را بشناس. در حالت سوم وضع موجود شناخته می شد و در این مرتبه شناخت وضع مطلوب مورد نظراست. 5- از وضع موجود به سوی وضع مطلوب همیشه در حرکت باش.

گزینش
كى يركگور به مراحل سه گانه اى در گزينش قائل است كه از اين جهت با آنچه سارتر در بابِ گزينش مى گويد، متفاوت است؛ او مى گويد هر انسانى در هر حال در يكى از اين سه مرحله زندگى مى كند.
1- مرحله ی لذت طلبانه يا زيبايى شناختى
2- مرحله اخلاقى
3- مرحله دينى يا عاشقانه زيستن.
مى توان از مرحله اول به دوم يا سوم پاگذاشت ولى ممكن است انسانى تا آخر عمر در يك مرحله بماند. اما ببينيم فرق اين سه مرحله در چيست؟
كى يركگور مى گويد گاهى اصل حاكم بر زندگى انسان لذت است؛ يعنى او چنان زندگى مى كند كه كنش ها و واكنش هاى او فقط براى كسب لذت هر چه بيشتر است. در اين حالت، انسان در مرحله کامجویی و لذت طلبانه زندگى مى كند. او در گزينش ها، كارى را بر مى گزيند كه لذت بيشترى براى او تأمين مى كند و ملاك گزينش چيزى جز لذت نيست. مراد از لذت در اينجا، لذت هايى است كه قدما به آن لذت هاى جسمانى مى گويند ـ مثل لذتى كه انسان از خوردن، آشاميدن و ارضای غريزه جنسى مى برد.
اما گاهی انسان به دنبال لذت نیست بلکه می خواهد چنان کند که قواعد اخلاقی را زیر پا نگذارد و رعایت قواعد برای او اهمیت دارد . مثل همان شعار اخلاقی که حق را بگو حتی اگر به ضرر تو باشد . مرحله سوم وقتی است که او نه تابع لذت است و نه قواعد اخلاق؛ بلکه تابع امر و نهی الهی است . از این رو او معتقد است امر و نهی الهی همیشه تابع قواعد اخلاقی نیست و كسى كه متدين است به قواعد اخلاقى كارى ندارد و امر و نهى الهى را تبعيت مى كند. اگر امرونهى الهى موافق با قواعد و موازين و قوانين اخلاقى بود كه چه بهتر و اگر نبود هم مشكلى نيست. اما مگر امرونهى الهى مى تواند مخالف موازين اخلاقى باشد؟! کی یرکگور مى گويد: نه تنها مى تواند، بلكه اين طور هم هست و پا را هم فراتر می گذارد و می گوید اصلاً بايد اين طور باشد. امر و نهى الهى بايد گاهى ناقض قواعد اخلاقى باشد. كتاب معروف او تحت عنوان «ترس و لرز» كه شاهكار ادبى، فلسفى اوست، در اثبات همين مدعاست كه امر و نهى خدا گاهى ناقض همه قواعد اخلاقى است. او در اين كتاب به بررسی جريان مأموريت ابراهيم در ذبح فرزند خود اسماعيل (بنابر متون اسلامى و اسحاق بنابر روايات عهدعتيق) می پردازد که به گفته او با عقل حسابگر نمى توان تناقض موجود در عمل ابراهيم را حل كرد. کارِ ابراهيم با مقوله ديگرى غير از عقل فهميدنى است چرا که كار ابراهيم و اسماعيل با قواعد اخلاقى منافات زيادى دارد؛ به عنوان اولین اشکال می توان گفت كه خدايا چگونه در راه تو اگر كسى بخواهد وصال بيابد، بايد كس ديگرى را بكشد و تا قاتل نشود به تو نمى رسد. اشكال بالاتر آنكه بگويند انسان در راه رسيدن به خدا بايد از عزيزترين عزيزانش بگذرد. اين چه راهى است كه انسان بايد با اميال فطرى(مثل حبِ فرزند) مقابله كند. او به چه جرمى گريبان فرزندش را بگيرد و بگويد مى خواهم تو را بكشم؟ اگر فرزند سؤال كرد، او چه بگويد؟ از اين مهم تر اسماعيل مى توانست بگويد، ما گناه نكرده ايم كه پدرمان مى خواهد به خدا برسد. سرِ من بايد برود كه اين مقصود او حاصل مى شود؟ اگر گفته بودند اى ابراهيم! حال كه مى خواهى به ما برسى، خودت را به كشتن بده اشكال كمتر بود اما گفته اند ابراهيم اگر مى خواهى به خدا برسى بايد به كشتن ديگرى گردن بگذارى. اینها هیچ کدام با قواعد اخلاقی نمی خواند اما چطور اسماعيل و ابراهيم حتی اعتراض هم نكردند و نگفتند كه آدم كشتن خلاف قواعد اخلاقى است؟ کی یر کگور پاسخ را در این می یابد که آنها اصلا در مرحله اخلاقى زندگى نمى كردند بلكه در مرحله عاشقانه و ایمانی می زیستند.
البته منظورِ کی یرکگور از «ﮔﺰﻳﻨﺶ» این نیست که ﺑﺮاى ﻫﺮ ﻓﻌﻠﻰ اﻧﺴﺎن ﻳﻚ ﮔﺰﻳﻨﺶ ﺟﺰﺋﻰ اﻧﺠﺎم ﻣﻰ دﻫﺪ، ﺑﻠﻜﻪ او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻰ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺼﺎﻳﻞ ﺧﻮدش ﻳﻚ ﮔﺰﻳﻨﺶ ﺑﺰرگ در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻳﻜﻰ از اﻳﻦ ﺳﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻧﺠﺎم ﻣﻰ دﻫﺪ .ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻟﺬت ﻃﻠﺒﻰ را ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ، ﺳﺎﻳﺮ اﻋﻤﺎل و رﻓﺘﺎر ﺧﻮد را ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻟﮕﻮى ﻛﻠﻰ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﮔﺰﻳﻨﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮر در ﺑﺎره ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﺮاﺣﻞ دﻳﮕﺮ را ﺑﺮ ﻣﻰ ﮔﺰﻳﻨﺪ. پس به تعبير فلسفى، ما اولا و بالذات يكى از اين سه مرحله را مى پذيريم و گزينش مى كنيم و ثانياً بقيه اعمال ما تحقق مى پذيرد. بر این اساس بعضى انسانها در مرحله لذت جویی اند، بعضى در مرحله اخلاقى و بعضى در مرحله عاشقى اند. اقتضاى خود شناسى اين است كه هر كس ببيند در كدام مرحله زيست مى كند. شايد معناى اينكه خود شناسى بهترين معرفتهاست، همين نكته باشد كه انسان به مرحله زندگى خويش پى مى برد و خود را فريب نمى دهد.
البته ژان پل سارتر، دقيقاً در نقطه مقابل كى يركگور، معتقد بود ما درباره هر عمل جزیى دست به گزينش مى زنيم و اين مطلب، مهمترين اختلاف سارتر با سایر فيلسوفان اگزيستانسياليست است.
ﻛﻰ ﻳﺮﻛﮕﻮر ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ اﻛﺜﺮ ﻣﺮدم در ﻣﺮاﺣﻞ اول زﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .ﭘﻮﺷﺎك، ﻣﺴﻜﻦ، ﻏﺬا، ﺗﻔﺮﻳﺢ، ﻋﻠﻢ ﻃﻠﺒﻰ ﻏﺎﻳﺖ ﻗﺼﻮاى ﻫﻴﭻ ﻛﺪام از انسان ها ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻏﺎﻳﺖ، ﻟﺬﺗﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻳﻨﻬﺎ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰ ﺷﻮد.

پارادوکس ایمان
در يك تقسيم بندی كلى مى توان گزاره هاى دينىِ اعتقادی يك شخص را به سه دسته خردپذير – خردگريز و خردستيز تقسيم كرد و براى هر يك از آنها نمونه اى در دين يافت. كى يركگور با اين تقسيمِ اعتقادات و متعلقات ايمان مخالف است و معتقد است گزاره هاى دينى ناظر به ايمان ما، هيچكدام خردپذير نيستند بلكه اكثر آنها خرد ستيزند و بعضى هم خردگريز. يعنى ما به گزاره هايى ايمان آورده ايم كه بخشى از آنها با عقل امكان رد و اثبات آنها نيست (عقل گريز) و بخشى ديگر كه اكثريت را تشكيل مى دهند، گزاره هايى اند كه مفاد آنها با عقل در تضاد است و عقل با آنها سرستيز دارد.(عقل ستيز)
اين جمله معروف، شعار بسيارى از اگزيستانسياليسستها است كه «ايمان مى آورم چون معقول نيست »يا « چون باوركردنى نيست» . در نظر آنها، بسيارى از امور مذهب که ایمانی اند، استدلال بردار نيستند و ايمان يك جهش است. كى يركگور براى فهم جهش مثال مى زند از كسى كه در شب كاملاً ظلمانى خود را از بلندى به پايين پرت مى كند. ممكن است روى رختخواب پرقو بيفتد و ممكن هم هست روى تعدادى تير و سر نيزه و … . اما هر كس مى خواهد به رختخواب پرقو بيفتد بايد جهش داشته باشد و ايمان بياورد. مؤمن به چيزهايى ايمان مى آورد كه معلوم هم نيست مطابق با واقع باشديا اصلا واقعيتى داشته باشد و فرداى قيامت معلوم نيست چقدر از اعتقاداتش درست باشند. ولى اگر ساحل امن را مى طلبد بايد جهشى انجام دهد و ايمان بياورد تا اگر مفاد ايمان او درست بود، بهشتى شود. يعنى در اين جهش، يا سود مى برد و زيان نمى كند يا ممكن است فقط زيان نکند. اين سخنان كى يركگور، بسيار شبيه شرطيه پاسكال است و در آثار بعضى از عرفاى ما، بويژه آنها كه ديدگاه اشعرى دارند مثل مولوى و عين القضاة همدانى، رگه هايى از اين سخنان يافت مى شود.

هراس
هراس به معنايى كه كى يركگور در نظر داشته با معنايى كه از اين اصطلاح در روانشناسى مى آورند متفاوت است و نبايد ترس و هراس را به جاي هم به كار برد. ترس امري است كه به عللي گاه و بيگاه در انسان پديدار مي شود و با از بين رفتن عامل ترس از بين مي رود. اما هراس آمدني و رفتي نيست و هميشه قابلِ احساس است . تفاوت ديگر آن است كه در ترس عامل آن كاملاً مشخص است‌ اما در هراس عامل آن مجهول است .
کی یرکگور معتقد است كه هراسي در همه ما انسانها وجود دارد و انسانها همواره در صدد تمهيداتى هستند تا از آن خلاصى پيدا كنند. يكى از اين تمهيدات، شركت و حضور در عرصه هاى اجتماعى است؛ شركت در عروسى، عزا، مراسم قصه گويى و اجراى نمايشنامه، شوخى كردن ها و حتى استفاده از وسايل سرگرم كننده اى مثل راديو و تلويزيون براى فرار از اين هراسِ تنهايى است. اما با تنها شدن، احساس هراس بروز مى كند. احساسى كه هميشه در درون ما وجود دارد. او وجود اين هراس را اينگونه توجيه مى كند. كى يركگور معتقد است علت اين هراس، گناه نخستین انسان است يعنى همان گناه آدم وحوا در بهشت که هنوز هم بخشيده نشده است. در این زمینه فيلسوفان اگزيستانسياليست، اصلِ هراس را از كى يركگور پذيرفته اند اما توجيه و منشأيى را كه او بيان مى كند، قبول ندارند.

ادامه دارد…

ویرایش و تلخیص: محمد جوان شایانی

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

2 × three =