هنری فول (Henry Fool) :هال هارتلی

هنری فول (Henry Fool) :هال هارتلی

در مدتی کمتر از یک دهه، هال هارتلی -کارگردان، فیلمنامه نویس و موزیسین آمریکایی- توانست با آثار نوآورانه خود به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های طیف بی شکل سینمای مستقل آمریکا شناخته شود.
فیلم های هارتلی داستان هایی به ظاهر کلیشه ای و آشنا دارند که در سبکی غیرمتعارف و ناآشنا تعریف می شوند. سبک رئاليستی، استيليزه و شيوه ديالوگ ‌نويسی هارتلی منحصر به فرد است. ديالوگ‌ها کوتاه، چکشی و کوبنده‌اند و زاويه‌ﯼ دوربين اغلب مايل و متناسب با وضعيت معلق و پا در هوای شخصيت‌های اصلی فيلم های اوست. در فیلم های او همیشه یک یا چند ماجرای عاشقانه وجود دارد؛ قهرمانان او اغلب خوش سیما هستند و ظاهرشان تفاوت چندانی با قهرمانان فیلم های هالیوودی ندارد؛ تضاد و کشمکش دراماتیک هم عموماً به اندازه کافی در این فیلم ها موجود است و حتی می توان نقاط اوج و فرود داستان ها را به پیروی از الگوهای کلاسیک ردیابی کرد. هرکدام از فیلم هایش با موضوعات مرکزی پیش پا افتاده شان می توانند به راحتی به عنوان یک فیلم معمولی هالیوودی شناخته شوند. اما هدف هارتلی از این چیدمان و فراهم آوردن زمینه ای کاملا آشنا برای تماشاگر این است که هر چه بیشتر بتواند او را در تجربهﯼ غریب و غیرمتعارف مورد نظرش شریک کند. هارتلی در این زمینه می گوید: «می خواهم بدانم با یک جفت لاستیک فرسوده و صاف تا کجا می توانم بروم.». داستان در فیلم های هال هارتلی به ندرت مطابق انتظار ما پیش می رود، شخصیت ها به ندرت آن طور که ما پیش بینی می کنیم رفتار می کنند، اوج های دراماتیک نیمه کاره رها می شوند، آدم ها به شیوه ای نامعمول حرف می زنند، فیلم در لحظه هایی حالت هجویه به خود می گیرد و لحن عوض می کند، و مضامین فیلم شکل احکامی قطعی و مشخص به خود نمی گیرند. سه رکن عمده سینمای کلاسیک یعنی سببیت، وضوح در زمان، و وضوح در موقعیت مکانیِ رویدادها آشکارا نادیده گرفته می شوند و تماشاگر دلیلی داستانی، واقع گرایانه، و یا متکی بر منطق ژانر برای اتفاق ها یا اعمال و دیالوگ ها نمی یابد. پارامترهای تکرارشونده به اندازه داستان در پیش بردن فیلم اهمیت پیدا می کنند و در نهایت دنیایی خلق می شود که نه به دنیای واقعی شباهتی تام و تمام دارد؛ و نه به دنیای فیلم های دیگر. آشنا به ناآشنا بدل می شود و سینمایی شکل می گیرد که شبیه آن چه پیش تر دیده ایم نیست و به قول خودش به ژانری جدید شبیه است: ژانر هال هارتلی.
اندرو ساریس در سال 1993 در مورد هارتلی جوان می گوید: «در یک سطح ممکن است هارتلی بیان کننده و نمایانگر همه آن چیزهایی باشد که من در سینما از آنها بیزارم؛ خودآگاهی بیش از حد، خودستایی روشنفکرانه و پارانویای دائمی. در سطحی دیگر اما هارتلی، پیشقراول مهمترین چیزها در زندگی و سینما می شود. او از جزییات رویکرد های سطحی و ظاهری به نظریات فروید فراتر رفته تا به فراز باشکوه داستانِ عاشقانهﯼ کلاسیک، این بار اما با رویکرد و زبانی تازه و مدرن، مقیاسی تازه ببخشد. ادیسه ای که هارتلی از آن سخن می گوید در نهایت به سفر سینمایی خلاقانه ای به سوی بخشی از ذهن منجر می شود که به طور معمول قابل دسترسی آگاهانه نیست.»
سینمای هال هارتلي، ویترینی است از مولفه هاي هنر پست مدرن. از عمده ترین این مولفه ها، نبود یک تمِ واحد و تعدد مضامین است. غرايز انساني، جنسيت، نظام سرمایه، مذهب و از همه مهمتر فرديت از جمله مهمترين مضاميني هستند كه در تمامي آثار فيلمساز تكرار شده اند. مضامینی که نهایتاً راه حلی برای آنها ارائه نمی شود.
یکی دیگر از جنبه های سینمای پست‌مدرن، فاصله گذاری میان تماشاگر و اثر است که هارتلی در تمام آثارش به روش های مختلف به آن وفادار بوده است؛ حتی با استفاده از موسيقي به همراه یک رقص ناگهانی و یا بنای یک طنز موقعیت در تناقض با آنچه پیشتر در صحنه اتفاق افتاده است. اتفاق، تصادف، ابهام و نبود پاسخِ مشخص و توجه به هویت فردی هر چند هویتی چند پاره و متناقض از دیگر مولفه های پست‌مدرنی است که در سینمای هال هارتلی نمود فراوان داشته است.

حقیقت باورنکردنی (1989)

«حقیقت باورنکردنی» اولین فیلم هارتلی وقتی در جشنواره ساندنس 1990 به نمایش درآمد، شبیه هیچ یک از فیلم های دیگرِ آن زمان به نظر نمی رسید. فیلمی در مورد یک دختر دبیرستانی (آدرین شلی) که به تازگی فارغ التحصیل شده و در آستانهﯼ کار به عنوان یک مُدل، شیفتهﯼ مردی مرموز می شود؛ یک مکانیک سابقه دار که شایعاتی در مورد قاتل بودنش وجود دارد. این فیلم در پروندهﯼ کاری هارتلی یک فیلم تجربی و به عنوان طرحی برای پی ریزی و گسترش مولفه های تماتیک فیلم های بعدی او به خصوص فیلمِ «اعتماد» محسوب می شود. یک دهه هشتادی تمام عیار که به مسائل زمان خود می پرداخت؛ از پارانویای شخصیت آدری در مورد جنگ هسته ای در دوران پس از جنگ سرد و پایان تاریخ گرفته تا پدرش که هوادار سیاست های ریگان بود. اگرچه این فیلم به جا افتادگی فیلم های بعدی هارتلی نیست اما اولین نشانه ها از دیالوگ های تئاتری با ریتمی ظریف و آکنده از شوخی و نوآوری که از مشخصه های سبک کاری اوست را در خود دارد. در این فیلم دو بازیگری که بعدها در دیگر فیلم های هارتلی حضور دوباره ای داشته اند، نیز معرفی شدند: شلی (که در سال 2006 در حالی که داشت اولین فیلمش به نام «پیشخدمت» را کارگردانی می کرد، قربانی قتلی تراژیک شد) و برک ( که بعدها در نقش های تلویزیونی در «من را نجات بده» و «سوپرانو» و «روبوکوپ 3» بازی کرد). شلی در «حقیقت باورنکردنی» تصویری ماندگار از دختری سرگردان را ارائه می دهد که دیگر نمی خواهد مانند سابق زندگی کند و برک هم که با روحی آرام و خشونتی انکارنشدنی در درون خود، همواره در قلب فیلم قرار دارد.

حقیقت باور نکردنی هال هارتلی

 اعتماد (1990)

شباهت های میان فیلم اول و دوم هارتلی در دم قابل تشخیص است: آدرین شلی ستارهﯼ هردو فیلم است و نقش دختری به نام ماریا را دارد که تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده و ناخواسته باردار می شود و در ادامه رابطه ای غیرعادی با یک مرد جوانِ مرموز برقرار می کند که در گذشته سابقهﯼ خشونت داشته و حالا نگران سوراخ شدن لایه ازون است (نقش متیو که از زندان گریخته را مارتین داناوان بازی می کند.) این فیلم در عین حال که نشانه های فیلم های هارتلی را به وضوح با خود دارد، بامزه تر ، پرتحرک تر، استادانه تر و به طور کلی فرم دارتر از فیلم قبلی – حقیقت های باور نکردنی- است. شلی در این فیلم هم درخشان است وجنسش با داناوان جور است. زوجی که مابین «بانی و کلاید» و «رومئو و ژولیت» ایستاده اند و علیرغم تفاوت هایشان با یکدیگر متحد هستند و می توانند به یکدیگر اعتماد کنند.
هارتلی بعد از این فیلم دیگر سراغ این قالب نرفت و البته چرایی اش قابل درک است: دیگر بهتر از این نمی شد با این مضمون فیلم ساخت.

 اشتیاق ماندگار (1991)

هارتلی در این فیلم 60 دقیقه ای با استفاده از نشانه های روبر برسون و ژان لوک گدار و با کمک گرفتن از ادبیات و مراجع تصویری مختلف- از داستایوفسکی گرفته تا «داستان وست ساید»- و دیالوگ نویسی خاص خود، امضای تصویری خود را بیش از گذشته، شکل می دهد. داستانِ «اشتیاق ماندگار» داستانِ یک استاد ادبیات با نام جود است (بازهم با بازی داناوان که ضدقهرمان فیلم های هارتلی است) که دلباخته یکی از دانشجویانش به نام سوفی(مری بی وارد) می شود که جوان و جاه طلب است. سوفی در کتابفروشی کار می کند و کارش کمک کردن به مردمی است که پی کتاب می گردند، اما در نهایت از کمک کردن به عاشقی که به کمک او در بروز عشق نیاز دارد، خودداری می کند تا عشقی را برای ابد ماندگار کند. عدم منطق روایی و به جای آن، تصادف در جای جای فیلم حضور دارد. رقص طراحی شدهﯼ بی صدای جود که سرخوشی او را به هنگام شروع رابطهﯼ عاشقانه اش نشان می دهد و حضور گروه great outdoors که آهنگی عاشقانه را برای دختری در خیابان اجرا می کنند، بعضی از روش هایی هستند که هارتلی از طریق آنها با فرم بازی می کند و لحن جدی فیلم را تغییر می دهد. فیلم «اشتیاق ماندگار» انگاره های بزرگی مانند ایمان، امکان ارتباط و مخاطرات عشق را مورد پرسش قرار می دهد.

 آدم های ساده (1992)

«آدم های ساده»، فیلم چهارم هال هارتلی برای او موفقیتی بین المللی به همراه داشت، چراکه این اولین فیلم او بود که در فستیوال کن به نمایش درآمد. فیلم، داستان دو برادر را تعریف می کرد -یکی خلافکاری خرده پا (رابرت برک) و دیگری دانش آموزی ساده (بیل سیج)- که با موتور سیکلت در سفری جاده ای در دل طبیعت وحشی لانگ آیلند به جستجوی پدرشان می روند. پدرِ آنارشیستی که در آغاز فیلم متوجه می شویم که تازه از زندان فرار کرده و تحت تعقیب است. اما نه سفر، سفرِ آشنايی است كه با شنيدن طرح داستان مطابق انتظار به ذهن می رسد و نه اصلا انگيزه ی يافتن پدر چندان واضح است و نه پدر پس از پيدا شدن، آن پدرِ آشنايی است كه بايد باشد. نمي توان به «آدم های ساده» فكر كرد و نقش عنصرِ هجو را در ساختن اين فضاي غريب ناديده گرفت. هجوي كه همه جا احساس مي شود؛ در ديالوگها، در رابطه ها و در شخصيت ها. ملغمه ای از همه چيزهای عجيب و غريب که خود به تجربه ای یگانه تبدیل شده است.
هال هارتلی

 آماتور (1994)

هارتلی با «آماتور» با بازی ستارهﯼ فرانسوی اش «ایزابل هوپر»، برای دومین بار پیاپی در کن شرکت کرد و می توان گفت اگر در آن جشنواره کوئنتین تارانتینو با «پالپ فیکشن» حاضر نبود، ما حالا از این فیلمِ هارتلی به عنوان اثری که می توانست سردمدارِ تغییر دنیای جنایت در سینمای آمریکا باشد، یاد می کردیم. آماتور شاید نمونه ای ترین فیلم هارتلی در سینمای پست مدرن دهه نود است و می توان آن را به نوعی هجو سینمای گنگستری به حساب آورد. فیلمی با داستانی کلیشه ای که هارتلی از آن آشنایی زدایی می کند. ایزابل هوپر در این فیلم نقش یک راهبه رانده شده را بازی می کند که به نوشتن داستان های اروتیک روی آورده و در یک غذاخوری بین راهیِ متروکه زندگی می کند و مارتین داناون نقش مردی را بازی می کند که دچار فراموشی شده و نمی تواند گذشته اش را به یاد بیاورد و نمی داند کیست.
«آماتور» اولین فیلم هارتلی است که خشونت واقعی را با سبک فکریِ پوچ گرایانهﯼ او ادغام می کند. با گذشت زمان به نظر می رسد که این فیلم بیشتر و بیشتر شبیه به فیلمِ «مسافر» آنتونیونی است که از فیلتر دغدغه های خاص هارتلی عبور کرده است.

مغازله (1995)

در طول سال ها هارتلی با وودی آلن مقایسه شده است و بیشترین شباهت آن دو در این بوده که هر دو فیلمساز علاقه داشته اند که عرف را به بازی بگیرند و هارتلی در فیلم «مغازله» بیشتر از هر فیلم دیگرش این کار را انجام داده است. ماجرای اصلی فیلم بعد از نیم ساعت از شروع فیلم- که یک سوم کل زمان فیلم است- شروع می شود. بیل (بیل سیج) آدمی گریزان از تعهد است و معشوقه اش (پارکر پوزی که برای اولین بار در فیلمی از هارتلی بازی می کند) او را وادار می کند تا به او متعهد باشد و در غیر این صورت او را ترک می کند و به پاریس می رود. بیل طفره می رود و به دنبال زنی دیگر که همزمان با او هم در رابطه بوده می رود، اما به جایش با شوهرِ اسلحه به دست آن زن مواجه می شود. همینطور که فیلم پیش می رود، ما همین قصه را دوباره از زاویه ای دیگر می بینیم که این بار دوایت (دوایت اول) به جای بیل قرار می گیرد: او مهاجری در برلین است که باید یکی از معشوقه های مذکر خود را انتخاب کند. در ادامه بار دیگر و از زاویه دیگر، این داستان با میهو(میهو ناهایدو، همسر هارتلی) در توکیو تکرار می شود که دوست پسر فیلمسازش (با بازی خود هارتلی) او را نیز در این دو راهی قرار داده است. هر کدام از این سه قسمت (اولی بهترین است) شبیه کارهای قبلی هارتلی هستند و کل فیلم تجربه ای بسیار جذاب است و دیدن آن برای هر فیلمساز و فیلمنامه نویس مشتاقی علیرغم طولانی بودن فیلم، واجب است.

کتاب زندگی (1998)

«کتاب زندگی» با درون مایهﯼ الهیاتی اش، توسط کمپانی آرته تامین بودجه و تولید شد و داستانش به ماجرای آمدن مسیح (مارتین داناوان) به نیویورک در آستانه تغییر قرن –روز 31 دسامبر 1999- می پرداخت که با شیطان و مریم مجدلیه درباره پایان جهان بحث و مجادله می کردند. فیلمی سر زنده و آخرالزمانی که به لحاظ زیباشناسی بسیار به کارهای وونگ کار وای شبیه بود با اینکه نماهای بلند ظاهراً بی پایان و جامپ کات های خام دستانه‌ای‌ دارد که درکارهای هارتلی طی دههﯼ بعد هم دیده می‌شوند. این فیلم همزمان با «هنری فول» در کن حضور داشت و از خیلی جهات یک نشانهﯼ گذار در زندگی حرفه ای هارتلی به حساب می آید.

چنین چیزی نیست (2001)

محبوبیت هارتلی در اواخر دهه 90 رو به افول نهاد و سبک هارتلی که به زمان و مکان وابسته بود، با شروع دههﯼ جدید، کمی از رده خارج به نظر می رسید. به خصوص آنکه او قصد داشت ژانرهای مختلف را تجربه کند و به همین منظور در فیلم «چنین چیزی نیست» در پی ساخت یک کمدی- درام هیولایی آن هم با بازیگرانِ بزرگ رفته بود. حاصل کار اما فیلمی نسبتا مضحک بود؛حول محور هیولایی در جزیره ای دور افتاده در ایسلند که یک خبرنگار نیویورکی را کشته بود. هیولا(روبرت جان برک) یک موجود ترشروی مست انسان گریز بود که می توانست حرف بزند و درد و رنج را به انسانها تقدیم کند. اگرچه فیلم موضوع جالبی داشت و در لایه زیرین به نقد جامعه و مقوله رسانه می پرداخت، اما در بین آثار هارتلی دیدنش واجب نیست و تماشایش فقط به افراد سخت جان توصیه می شود.

دختری از ماندی (2005)

سخت است که فیلم «دختری از ماندی» را بدترین کارِ هال هارتلی ندانست. فیلمی علمی-تخیلی در هزارتوی داستانیِ «آلفاویل» وار که در آن شرکت های سهامی نقش دولت ها را دارند و در میان آنها شرکت “تریپل ام” بدترین و بزرگترینِ آنهاست و بیل سیج -بازیگر پیشکسوتِ فیلمهای هارتلی- هم عهده دار اصلی شرکت است که وقتی با خارجی های جذاب -که نقش آنها را زنان اروپایی بازی می کنند- مواجه می شود، با اشتباهاتی که می کند، نرخ مطلوبیت اش (شکل جدید اعتبار در این دنیای تخیلی) پایین می آید و روایت زندگی اش پیچیده و وحشتناک می شود. در این کار کمتر اثری از امتیازهای درخشانی که بیشترِکارهای هارتلی از آن سود می بردند، می بینیم.

فی گریم (2007)

این فیلم ده سال بعد از «هنری فول» و در ادامهﯼ آن ساخته شد. بعد از افولِ هال هارتلی در هزاره جدید، ساخت فیلم «فی گریم» غیرمنتظره و بازگشتی موفقیت آمیز به فرم بود. این اسپین-اف در مقایسه با فیلم قبلی، نسبتاً سویهﯼ جدیدی از فیلم های جاسوسی را پی می گرفت. داستان از جایی آغاز می شود که ده سال از فرار هنری فول گذشته و خانوادهﯼ گريم در آرامش نسبتاً مطلوبي زندگي مي کنند. سايمون در زندان است و تنها ماموران سازمان سیا کساني هستند که مي توانند آرامش اين خانواده را به هم بزنند. چراکه معلوم شده اعترافات غیرقابل فهم هنری در پایان فیلم «هنری فول»،کدهای رمزی و اطلاعاتی مخفی ای بوده اند که می توانستند امنیت عوامل سازمان سیا را تامین کنند. در نهايت في يعني همسر هنری حاضر مي شود به ازای آزادی سايمون با آنها همکاري کند تا دست نوشته ها و اعترافات هنری را پيدا کنند. اديسه يي که حقايق زيادي را برای في در باب زندگي، عشق و مساله مبهم امنيت ملي مشخص مي کند. درست است که مي توان حتي با نديدن «هنری فول» با اين فيلم هم به نوعي ارتباط بر قرار کرد اما بي شک کساني که «هنری فول» را ديده اند، این فيلم براي شان جذابيت هاي بيشتري خواهد داشت. شخصيت پردازي ها در هنري فول به قدري کامل و حساب شده هستند که اصلاً بر همين اساس فيلمي مثل «فی گريم» ساخته مي شود. فضا سازي هارتلي در مجموعه اين دو فيلم بي شک مهمترين و بهترين موضوع براي ورود به جهان متن اوست.


هال هارتلی هنری فول
Henry Fool
کارگردان: هال هارتلی
فیلمنامه: هال هارتلی
بازیگران: توماس جی رایان، جیمز اوربانیاک، پارکر پوزی
ژانر: کمدی، درام
سال اکران: 1998
مدت زمان فیلم: 137 دقیقه
کشور: آمریکا


هرچند اگر تنها يك دليل براي يكه تازي هال هارتلي در دنياي مستقل ها همان اثر نخست او يعني حقيقت باورنكردني باشد؛ اما هارتلي در ١٩٩٧ با «هنری فول» نام خود را به عنوان پیشتاز مستقل سازان در دهه نود تثبیت کرد و يكي از تحسين شده ترين آثار توليد شده در سينمای مستقل را ساخت. اثری که موفقيت تجاری- هنری بزرگی براي هارتلي بود و جايزه بهترین فيلمنامهﯼ فستيوال فيلم كن را برایش به ارمغان آورد.
«هنری فول» داستانِ دوستی هنری، نویسنده بالقوه و عیاش که تازه از زندان درآمده، و دست پرورده اش سایمون گریم، یک آشغال جمع كن بي دست و پاست که شعر می نویسد. هارتلی در کنار دوستی هنری و سایمون، بسیاری از اطرافیان آن دو را هم به بیننده می شناساند و از هر کدام توصیف مینیمالی ارائه می دهد و این گونه سبک گذشتهﯼ خود را با دغدغه های حال حاضرش دربارهﯼ خلاقیت، شکست و پیروزی، نبوغ و حماقت و هنر و تجارت به هم می آمیزد.
از همان ابتدای فیلم، با توصیف خواهرِ سایمون (فی)، متوجه شخصیت سایمون می شویم، وقتی که می گوید در دوران کودکی، تصور اهالي منزل از سایمون يك عقب مانده ذهني بوده است. در ادامه هم سايمون را فردي غير معمول و بيمارگون مي بينيم؛ آنجا كه او را چنان زُل زده به بحث و صحبت های پنهاني زوجي در خيابان می یابیم كه گويا قصد ندارد هیچگاه آنجا را ترک کند. سایمون لحنِ خشک و بی روحی دارد و به انزوای اجتماعی خود واقف است و می خواهد شاعر بشود.
اما سوي اصلي داستان، هنري فول است. شخصيتي كه نشانه اي كامل از بي اخلاقي ها و بي بند و باري هاست. هنری در معرفی خود می گوید که از همه جا و هیچ جا آمده است و هر جا بخواهد می رود و هر کاری که بخواهد انجام می دهد. هنري فول مي خواهد كه سرگذشت و خاطراتش را نشر دهد و خود، آنها را شاهكار ادبي قلمداد مي نمايد. هنری برخلاف سایمون با آب و تاب سخن می گوید و شور و حرارت بالایی دارد و فیلم بر اساس همین کنتراست های کلامی بین هنریِ پر شر و شور و سایمونِ بی روح و بی حرکت پیش می رود.
شايد در نگاه اول به نظر برسد که با دو شخصیتِ بي منطق و لاابالي روبه روییم، اما اين گونه نيست. آن دو به دنبال بارقه هاي اميدند، دو منتظرِ معجزه؛ موردی كه در آثار هارتلي وقوعش نامعقول نيست و کاملا محتمل است كه بي سر و پايي چون سايمون با ياوه نگاري نامي برای خود دست و پا كند و نقل محافل شود و جایزه نوبل را هم ببرد. هارتلي فضاي پر التهاب و پر از جو زدگي فرهنگي- اجتماعي ای را روايت مي كند كه در آن بازارِ هنري فول ها سكه است و تشخیص دروغ از واقعيت و اصل از بدل به شدت مشكل می نماید و هيچ چيز قطعيت ندارد.
هال هارتلي در فيلم چيزي را نشان مي دهد كه هاليوود از آن گريزان است؛ فرايند از خود بيگانگي و هويتي كه ثابت نيست. هارتلي از انتزاعي نشان دادن شخصيت هايش دوري مي كند و در مقابل، آنها را در فرم روایی خاص خود چنان جای می دهد که معنای مورد نظرش را در نهایت به دست بیاورد. هارتلي با زبان طنزِ مختص به خود در خلال دیالوگ های پر طمطراق مي كوشد تا واقعيات جامعه اش، نه چيزی كه هست، بلكه حتي چيزی را كه می توانسته باشد را به تصوير بكشد.


مراجع:
سینمای هال هارتلی، رودریگو پرز؛ ایندی وایر
صد سال سینما، صد فیلمنامه؛ فیلمنامه ی «آماتور» ترجمه مجید اسلامی
فصلنامه سینما و ادبیات شماره 45

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

seventeen + 9 =