امیررضا تجویدی
امتیاز:
جدیدترین ساختهی سعید روستایی اثری است که اگرچه در بزنگاههایی بسیار موفق و ظریف توانسته مسئله اجتماعیاش را با پرسش دراماتیک عجین سازد، اما کماکان و این بار در سطحی وسیعتر از «ابد و یک روز» در حد توصیف واقعیت باقی میماند و به سطح تبیین و ایجاد رویکرد و جهانبینی نمیرسد. در پرده اول، فیلم نوید پیشرفتی چشمگیر را برای فیلمساز جوان میدهد: این بار نیز همچون «ابد و یک روز»، فیلمساز نحوه خلق و حفظ ریتم را بسیار خوب میشناسد و از همان سکانس معرف، به سراغ صحنهآراییهایی پر تبوتاب میرود تا وسعت ابعاد مسئله اجتماعیاش را به رخ بکشد. از این منظر، «متری شیش و نیم» حتی کمتر از «ابد و یک روز» بیانگر است و در همان دقایق ابتدایی، در عوض استفاده حداکثری از کلام بهمثابه حربهی ارتباطی فیلم، منطق تصویر را برمیگزیند و شخصیتهای به ظاهر نیکوکارش را در لوکیشنهایی متعدد و در جستجوی بزهکاران قرار میدهد تا ذات آنچه زیر پوست شهر در جریان است را نمایش دهد. و درست در همین مقدمه و پرده نخست است که فیلم موفق میشود با نوآوریهایی چشمگیر در روایتپردازی و اجرا، به خوبی ثابت کند که خلق جزئیات روابط اجتماعی را بلد است و شخصیتهایی را پرداخته که چه در جبهه قانون و چه ضد آن، دلایل و انگیزههای لازم و کافی برای عمل را با حوصله و بدون تعجیل از خود نشان میدهند. این بار هم روستایی موفق شده تا هم از پلیس و هم بزهکار، چهرهای خاکستری و نزدیک به شخصیتپردازی درامهای مدرنیستی ترسیم کند که طی آن، درون شخصیتها متشکل از ترکیبی است از تصمیمات غلط بر مبنای ذهنیات و دلایلی درست. فیلم تا اوایل پرده دوم، با نزدیک شدن هرچه بیشتر به شخصیتها و توضیح کافی منطق کشمکشهایشان، امکان همذاتپنداری را بالا میبرد و با استفاده از فضاسازیهای هولناک، موفق میشود مخاطب را با تصاویر سرشار از جزئیاتی که از ابعاد فاجعه نشان میدهد، همراه کند و برای این همراهی، دلایل کافی را نیز در اختیار میگذارد. اما مشکل درست از آنجا شروع میشود که مثل «ابد و یک روز»، از میانه فیلم و با رو شدن مسئله اصلی داستان و کشمکشها، همهچیز تنها محصول موقعیتها معرفی میشود، نه یک کلیت پیشرونده داستانی؛ با این تفاوت که در آن فیلم، فیلمساز عامدانه کاری کرده بود تا موقعیت داستانی با درجا زدن و تکرار در ابعاد مختلف، به چارچوب وقایعِ رخداده در یک خانه محدود بماند تا این مشکلات واضح در بخش تبیین مسئله و داستانپردازی، به ضعفهای بزرگ و عمیقتر ختم نشوند. اما اینجا با بسط یافتن موقعیت و ابعاد بحران به لوکیشن و فضاهای گستردهتر، مشکلات فیلمنامه بسیار بیشتر و عریانتر به چشم میآید: روایت در پرده میانی، پر است از اطلاعات و پیشداستانهایی که هیچ کمکی به پیشبرد دوقطبی مرکزی داستان نمیکنند -مثل ماجرای مشکلات قدیمی الهام (پریناز ایزدیار) با ناصر (نوید محمدزاده) و یا ماجرای قتل فرزند مأمور قانون به دست عمال رضا ژاپنی- و تنها قرار است اثرگذاری عاطفی داشته باشند تا فقدان کنشهای پیشبرنده در فیلم احساس نشود. علاوه بر این، اتفاقات بسیاری بهمثابه کشمکش میان معتادان حاضر در بازداشتگاه یا حتی ناصر و صمد (پیمان معادی) روی میدهند که چیزی را پیش نمیبرند، بلکه تنها موقعیت بحرانی فراگیر را در عرض کش میدهند. و در این میان در برهههایی که فیلم خالی از هر تنش دراماتیکی است، به شکلی مهندسی شده چندین سکانس به لحاظ احساسی تأثیرگذار و جاندار کاشته شدهاند تا فقدان خط سیر روایت را به شکلی هوشمندانه پوشش دهند. در پرده سوم اما درست مثل «ابد و یک روز»، با ته کشیدن این موقعیتهای خوش ریتم، تلاش میشود تا کشمکشها تنها با منطق مناظره کلامی و دعوا به اوج برسند. و این عادت دادن مخاطب به پیگیری دعوا و کشمکشهای فیزیکی و بیانی، باعث میشود تا منطق وقوع رویدادها فراموش شوند و مخاطب، کماکان تنها منتظر کشمکش و دعواهایی باشد که بار عمده اثرگذاریشان نیز بر دوش بیان و بازی بازیگرانشان است. البته از این منظر، باید به عنوان مثبتترین نکته فیلم به بازی حیرتآور پیمان معادی در نقش پلیس بد و طمعکار داستان اشاره کرد که بازیاش در نیمه ابتدایی فیلم، از بهیادماندنیترین نقشآفرینیها و البته کاراکترهای چند سال اخیر سینمای ایران به حساب میآید. و نهایتاً این چنین است که گرهگشایی نهایی فیلمنامه، در ازای آنکه محصول روند و پیرنگی منطقی باشد، در دل چند گفتگوی شعاری رقم میخورد تا در انتهای ماجرا، با به حاشیه رفتن کاملاً بیدلیل صمد به عنوان اصلیترین شخصیت داستان، مانیفستی کلامی در باب اوضاع خراب جامعه از دهان ناصر بزهکاری بشنویم که به آخر خط رسیده و منطق سخنانش با وجود تأثیرگذاری، بیشتر شبیه به گزارشهای تحلیلی مجلات روشنفکری است تا نقطهای طلایی در جمعبندی داستان و روایت.
«متری شیش و نیم» اگرچه با زبانی تلخ و گزنده، نقبی میزند به حقیقت جاری و تراژیک جاری در رگهای مسموم کلانشهر تهران، اما جهانی که نشانمان میدهد، اصالت هنری ندارد و صرفاً در حد بازتابی بی کموکاست از واقعیت اجتماعی است که اگرچه به خاطر تسلط فیلمساز بر مدیوم سینما اثرگذار و تأملبرانگیز از کار درآمده، اما نکته جدیدی به درک مخاطب از شرایط جامعه پیرامونش نمیافزاید و در بهترین حالت، میتوانست ماده خامی باشد برای تهیه یک مستند داستانی هیجانانگیز و به مراتب همدلیبرانگیزتر از آنچه به خروجی نهایی فیلم انجامیده. عقبگردی کامل برای سعید روستایی که نشان داده اگرچه در تبیین جزئیات رفتاری و همچنین پرداخت شخصیتهای داستانی تبحری مثالزدنی دارد، اما هنوز به جایگاهی نرسیده که بتواند جهان خاص خویش را در دل روایتی منسجم و با بیان سینمایی بنا سازد.
پرویز جاهد (صفحه شخصی اینستاگرام)
امتیاز:
ژانر فیلمهای قاچاق مواد مخدر به عنوان یک ساب ژانر فیلمهای پلیسی- گانگستری، سابقهای طولانی در سینمای ایران دارد و اوج آن در دهه چهل با فیلمهای ساموئل خاچیکیان، سیامک یاسمی، خسرو پرویزی و اسماعیل ریاحی بوده است. بعد از انقلاب نیز فیلمها و زنجیرههای زیادی در این ژانر ساخته شد که جز چند استثنا مثل تیغ و ابریشم کیمیایی یا سناتور مهدی صباغ زاده، اغلب آنها فیلمهایی کلیشهای و سطحی با شخصیتهایی مقوایی و فیلمنامههایی آبکی بودهاند. اما ساخته شدن فیلمهایی مثل «مغزهای کوچک زنگزده» و متری شیش و نیم در سالهای اخیر، بیانگر تحولی در این ژانر در سینمای ایران است. به نظرم، تأثیر سینمای معاصر آمریکای لاتین به ویژه سینمای مکزیک و برزیل و فیلمهایی چون آمورس پروس، شهر خدا، سیکاریو و ترافیک بر فیلمهای این ژانر در ایران، کاملاً مشهود است، همینطور سری فیلمهای هری کثیف دان سیگل. سعید روستایی در فیلم اولش یعنی «ابد و یک روز»، بر روی قربانیان اعتیاد و فقر تکیه کرده بود و این بار در «متری شیش و نیم» به دنبال عاملان و مسببان این پدیدههای سیاه اجتماعی است. فیلم تصویر وحشتناکی از زندانهای مواد مخدر و شرایط غیرانسانی حاکم بر آن نشان میدهد. واقعیتی تکاندهنده که خودم سالها پیش، از نزدیک در جریان سریال مستندی که در مورد ریشههای اعتیاد در ایران میساختم دیدم و لمس کردم هرچند آن سریال هرگز از صدا و سیما پخش نشد. در این فیلم، انبوهی از زندانیان (معتادان و قاچاقچیان مواد مخدر) را میبینیم که در فضایی تنگ و خفقانآور که امکان نفس کشیدن هم نیست در کنار هم میلولند و خیلی از آنها اعدامشان را انتظار میکشند. پیمان معادی در نقش پلیسی سختگیر، تندخو و سازشناپذیر- با الگوبرداری از کاراکتر کلینت ایستوود در «هری کثیف»- یکی از واقعیترین و باورپذیرترین پلیسهایی است که در سینمای ایران خلق شده است. فیلم با ضرباهنگ تندی پیش میرود و فیلمساز، بر کارگردانی صحنههای داخلی و خارجی و کنترل بازیگران غیرحرفهای در کنار بازیگران حرفهای تسلط دارد. در ادامه ورود ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) به عنوان یکی از سران شبکه قاچاق مواد مخدر به داستان و جدال لفظی او با افسر پلیس (پیمان معادی)، کشمکشی هیجانانگیز و نیرومند ایجاد میکند، اما هر چه بیشتر میگذرد روستایی، در بخش دوم فیلمش، با تغییر زاویه دید، افسر پلیس را رها کرده و با تمرکز و تأکید بر زندگی ناصر خاکزاد و وضعیت اسفناک خانوادگی او در گذشته، سعی در ریشهیابی و تحلیل شخصیت او و ایجاد سمپاتی در تماشاگر نسبت به او دارد که متأسفانه موفق نیست. در صحنهای از فیلم که پلیس برای دستگیری او به خانهاش حمله میکند، او را در حالی که بر اثر مصرف زیاد قرص و مواد مخدر بیهوش شده پیدا میکند و بعد از زبان او میشنویم که با خوردن قرص، قصد خودکشی داشته است که چنین کاری از شخصیتی مثل او که بعد در فیلم میبینیم که برای زنده ماندن زار میزند برنمیآید. به ویژه آنکه در صحنهی ملاقات خانوادگی در زندان، او را بسیار وابسته به خانوادهاش میبینیم و این تضاد شخصیتی او قابلباور نیست. همینطور صحنهای که او در دادگاه در جلوی قاضی به افسر پلیس تهمت قبول رشوه و سرقت مواد مخدر میزند و قاضی حرف او را میپذیرد و به معادی شک میکند نیز پذیرفتنی نیست. چراکه بعید است قاضی دادگاهی بخواهد هر حرف و هر تهمتی را که یک زندانی برای نجات خود به مأموران قانون میزند باور کند و دستور بازداشت فوری آن مأمور را آنهم در حضور متهم بدهد. از سوی دیگر استیصال و درماندگی افسر پلیس نیز بعد از شنیدن تهمت، باورپذیر نیست. بهاینترتیب روستایی، در نیمه دوم فیلم، همه زحماتی را که برای معماری فیلم خود و پرداخت شخصیتهای محوریاش ساخته، هدر میدهد.
پویان عسگری (صفحهی شخصی اینستاگرام)
حيف. حيف از هوش و خلاقيتي كه صرف اجراي گرم و پرشورِ يك ساعت اول «متری شيش و نيم» شده اما از ميانه به دليل همجواري با كليشههاي فيلم اجتماعي/هنری نمای ايراني به بيراهه ميرود. حيف از مقدمهی نفسگير ابتدايي كه كاركرد استعاري در نسبت با تماتیک «قدرت و مردم» در طول فيلم نمييابد و بدل به يكي از چرخدندههاي قابلپيشبيني در روايت فيلم جهت منكوب كردن پليس ميشود. حيف از پرفورمنس فوقالعاده پيمان معادي در قالب يك هري كثيف ايراني با نام صمد كه به خاطر اتخاذ مسير دراماتيك اشتباه، بيهدف شدن سير روايي و تمركز بيدليل بر اضمحلال شخصيت ناصر در نيمه دوم فيلم (يادآور «لانتوري»!)، به ثمر نمينشيند. حيف از فردگرايي سبعانه و تقابل مردانه جذابي كه در يك ساعت اول ميان نمایندهی قانون و عامل خلاف (بيشتر در غياب و كمتر در حضور) شكل ميگيرد و فیلمساز به قيمت چپگرايي دمده و طرز تلقي كودكانه از عدالت اجتماعي آن را فداي نمايشِ رقتانگيزِ زندگي فرد خلافكار و خانوادهاش به قصد همدلي تماشاگر ميكند. حيف از استعداد سعيد روستايي و مواجههی تازه او با سنت فيلم اجتماعي در يك ساعت اول كه جاي خود را به اخلاقگرايي پوسيده برآمده از زيباييشناسيِ قراردادي سينماي فارسي ميدهد و صحنهی مضحك ژيمناستيك پسربچه را جايگزين تحكم و تندخويي پليس خشن ميكند. حيف از درام پليسي پرتنش و گيراي يك ساعت اول كه به سبب زمانبندي اشتباه در داستانگویی (دستگيري زودهنگام نويد محمدزاده و حضور او در فيلم) به پرواز درنمیآید و در باتلاق سادهانگاري قراردادهاي منتج از ملودرام فارسي و سطحي گرایی سياسي در نگاه به مسائل اجتماعي غرق ميشود. «متری شيش و نيم» كه انگار براي همان يك ساعت اول طراحي شده تلفشدهترین فيلم سالهاي اخير است. حيف.
علی عمادی (بولتن روزانه جشنواره)
امتیاز:
از همان دقایق ابتداییِ «متری شیش و نیم» واقعیت روی سر مخاطب آوار میشود تا آخرین صحنهی فیلم؛ واقعیتهایی که گاه فقط بینندهی فیلم از آنها خبر دارد و کاراکترها و شخصیتهای داستان تا آخر درباره آن مرددند و گاه واقعیتهایی که در دلِ همان شخصیتهای درون فیلم میماند و تماشاگر هیچگاه از آنها مطلع نمیشود؛ درست مثل خود زندگی.
آنچه تماشاگر روی پرده میبیند گرچه روایتی سینمایی است اما کمتر بینندهای پیدا میشود که آن را در قاب قصه دنبال کند. آنچه مخاطب میبیند ماجرایی از جنس واقعیت و پهلو به پهلوی مستند است. حضور انبوه معتادان کارتنخواب در عمده قابهای فیلم، کمتر فرصت سینمای داستانی برای مخاطب تداعی میکند. این ویژگی با جاگیریِ درست دوربین و حرکت بینقص آن مضاعف شده است؛ به خصوص در صحنهی فرار معتادان از دست پلیس، چه در بزرگراه و چه در آن بیغوله در ناکجاآباد.
سعید روستایی با فیلم نخست خود، نبوغ سینماییاش را در معرض دید قرار داد و حالا با ساخت این فیلم دشوار معلوم کرد فیلم قبلیاش اتفاقی نبوده است. او نهتنها قالب مدیومی که برای آن تصویر میسازد را بهخوبی میشناسد که دردمندانه دست روی دردناکترین زخمهای جامعه میگذارد تا محتوایی درخور و قابلتأمل ایجاد کند. فیلم از کوچهای در جنوب شهر آغاز میشود و با کوچه دیگری در جنوب شهر تمام میشود؛ با این تفاوت که کوچه پایانی آنقدر تنگ است که وقتی از روبرو همسایه میآید، باید دندهعقب برگشت تا سر کوچه. این دایره بستهای که فیلم نشان میدهد و مدام بستهتر هم میشود گریبان شخصیتها را نیز میگیرد؛ شخصیتهایی که از دم خاکستریاند؛ نه پلیس فرشته است و نه قاچاقچی شیطان. همین است که مخاطب ناچار میشود رفتار آدمهای قصه را داوری کند نه خودشان را؛ درست مثل خود زندگی…
سجاد مهرگان (صفحه شخصی)
امتیاز:
«ابد و یک روز» فیلم بسیار بدی بود؛ نه به خاطر سوژه یا کارگردانی بلکه تنها به دلیل فهم اشتباه رئالیسم در سینمای ایران. اما ساختهی جدید سعید روستایی به بدیِ فیلم اولش نیست، با اینکه چندان از آن جلوتر هم نرفته است. دوربین روستایی در اندازهی نما هنوز آپارتمانی است و در میزانسن نتوانسته شبیه یک بیگ پروداکشن بشود. بازیهای پیمان معادی و محمدزاده عجیب ناقص است؛ صداسازی ندارند و شبیه تمام لحظه های عصبی فیلمهای قبلشان هستند. کِرشِندوی بازیها (بالا رفتن ریتم صحنه با بالا بردن ریتم صحبت کردن و بدن) مصنوعی است و ریتم صحیحی ندارد. فیلم، پایان بسیار بد و شروع بسیار خوبی دارد و در این میان تیپ های جذابی در سینمای ایران خلق میکند. تیپ هایی که بسیار شبیه فیلمهای سینمای آمریکای جنوبی هستند. میزانسن فیلم بیش از اینکه طرفدار پلیس باشد؛ از معتادین و حتی بدمَن فیلم حمایت میکند.
آنهایی که فیلم را ندیدهاند میتوانند مشخصات فیلم را در این لینک ببینند
عالی خیلی خوب خوب متوسط ضعیف بیارزش
متری شیش و نیم عاااااااااالیه