منتقدانِ فرانسوی و اروپایی در جشنواره کن سال ۱۹۶۶ چنان خصمانه با دومیها برخورد کردند و طوری با تلخی، آن را به عنوان فیلمی بی رحمانه و غیرانسانی تقبیح کردند که فرانکنهایمر تصمیم گرفت از شدت انتقادها به کن نرود. فیلم در گیشه هم شکست سنگینی خورد و بعدها هم تا دههی 90 به ندرت به نمایش درآمد. هر چند برخی از منتقدانِ آمریکایی و بریتانیایی در این میان واکنش نسبتاً مثبتی از خود نشان دادند، اما بسیاری از مردم هم در آن زمان از «دومیها» بیزار شدند؛ چراکه برای آنها، این فیلم با وجود علمی تخیلی بودنش بیش از حد واقعی بود. دومیها آمیزهای بود از سینمای علمی/تخیلی، سینمای وحشت و مضامین روان شناسانه با نگاهی به آینده. داستانِ تاجر میانسال متمولی که حوصلهی زندگی ملال آور خانوادگیاش را ندارد و به تشکیلاتی پول میدهد تا پس از ترتیب دادن یک مرگ صوری، به مدد جراحی پلاستیک او را در اندام دیگری به دورانِ جوانی برگردانند.
دومیها به عنوان یکی از فیلمهای سهگانهی فرانکنهایمر در بستر پارانویای دهه ۱۹۶۰ نسبت به دوتای دیگر –کاندیدای منچوری و هفت روز در ماه مه– مالیخولیاییتر و تلختر بود و در بستری عینی جریان داشت. اقتباسی وفادارانه از رمان جذاب دیوید ایلای که توسط جیمز وانگهو به سبکی روان و با تصاویری غریب، بی روح و اعوجاج یافته فیلمبرداری شده که تا حدی یادآور موج نوی فرانسه بود. «دومیها» تصویری سرد، تیره و هولناک از جهانی عاری از انسانیت نشان میداد. ترکیبی ماهرانه، مهارشده و قدرتمند از رمز و راز و هراس، براساس دست مایهی دیرین جست وجوی جوانیِ جاودانی و این قضیه که: «چه میکردید اگر زندگی دوبارهای از سر میگرفتید؟ چه میکردید اگر فرصت دومی میداشتید؟»
در این ویدیو-مقاله، اسلاوی ژیژک در مورد این فیلم و نسبت آن با رویاهایی که از سر میگذرانیم و مسئولیت ما در برابر آنها سخن گفته است که با ترجمهی پتریکور در اختیار علاقهمندان به این فیلمِ حالا کالت شده قرار میگیرد.