ویژه‌ جشنواره ونیز: افسر و جاسوس رومن پولانسکی

ویژه‌ جشنواره ونیز: افسر و جاسوس رومن پولانسکی

در نهایت جایزه بزرگ هیئت‌داوران جشنواره فیلم ونیز با وجود جنجال‌های فراوان و نظر متفاوت منتقدان انگلیسی‌زبان و منتقدان اروپایی، به آخرین فیلم رومن پولانسکیِ 86 ساله تعلق گرفت. نظر منتقدان درباره‌ی «یک افسر و یک جاسوس» همان‌قدر ضدونقیض بود که صحبت‌ها درباره اینکه بعد از جنبش Me too باید چه واکنشی نسبت به رومن پولانسکی که در سال 1977 به اتهام تجاوز به دختری زیر سن قانونی گناهکار شناخته شده است، نشان داد. تا جایی که حتی لوکرسیا مارتل، رئیس هیئت‌داوران این دوره از جشنواره فیلم ونیز در نشست خبری روز نخست اعلام کرد که با وجود شایستگی فیلمِ پولانسکی، در نمایش رسمی آن شرکت نخواهد کرد چرا که نمی‌خواهد از پولانسکی تجلیل به عمل آید و قربانیان آزار جنسی را آزرده خاطر کند.
اوون گلیبرمن نویسنده «ورایتی» از شباهتِ ضمنی بین «پولانسکی» و نقش اول فیلم، «آلفرد دریفوس»، افسر فرانسوی که در سال 1894 به اشتباه به جاسوسی برای آلمانی‌ها متهم شد، شدیداً انتقاد می‌کند. گلیبرمن می‌نویسد: «فیلم را می‌توان از دو جنبه بررسی کرد؛ یکی آنکه پولانسکی در «یک افسر و یک جاسوس» مانند پُستِ اسپیلبرگ، در پی بیان یک بی‌عدالتی تاریخی و تلاش برای مقابله با آن بوده است که از این منظر فیلم خوبی است و دیگر اینکه پولانسکی می‌خواهد با مطرح کردن این ماجرا خود را به روحِ شریفی مرتبط سازد که بی‌گناه محکوم شد و بی‌دلیل مورد تهمت قرار گرفت. می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که او با نشان دادنِ جهنمی که دریفوس به آنجا تبعید شد، قصد دارد به فرار خود از آمریکا و تبعید اجباری‌اش اشاره کند و در نهایت این سوال اساسی را از ما تماشاگران بپرسد که شکنجه‌ی او چگونه به اتمام خواهد رسید و آیا این بی‌عدالتی را پایانی هست؟» پیش‌تر پولانسکی که همچنان تحت پیگرد دولت آمریکا قرار دارد و سال گذشته از آکادمی اسکار نیز اخراج شد، طی مصاحبه‌ای ماجرای اتهامات اخلاقی وارده به خود را مشابه داستان «آلفرد دریفوس» توصیف کرده و گفته بود که او با بخش زیادی از روند قضایی که در فیلم نشان داده شده آشنایی دارد. پولانسکی گفته بود که «من در این داستان، می‌توانم عزمی مشابه را برای انکار حقایق و محکومیت برای کارهای نکرده‌ مشاهده کنم. بیشتر افرادی که مرا آزار می‌دهند، من را نمی‌شناسند و هیچ‌چیز از پرونده‌ی من نمی‌دانند.»
ماجرای دریفوس در 25 سپتامبر 1894 با انتشار خبر اتهام جاسوسی به کلنل آلفرد دریفوس ‏آغاز شد. اتهام دریفوس این بود که اسناد محرمانه‌ای را به کاردار سیاسی سفارت ‏آلمان در پاریس داده بود. یکی از مأموران ضداطلاعات ارتش فرانسه که به عنوان مستخدم در ‏سفارت آلمان در پاریس کار می‌کرد، دست‌نوشته‌ای در سطل آشغالِ ‏وابسته‌ی نظامی آلمان در پاریس پیدا کرد که در آن اطلاعات محرمانه‌ای درباره‌ی آخرین پیشرفت‌های اسلحه‌سازی در ارتش فرانسه درج شده بود. بعد از آن فرمانده‌ی ارتش فرانسه، ژنرال مرسیه، با استناد به دستخط روی کاغذ، کلنل آلفرد دریفوس را خائن اعلام کرد.‏
گلن کنی نویسنده‌ی سایت RogerEbert می‌نویسد: «پولانسکی دقیقاً در زمینی قرار گرفته که می‌تواند بهترین بازی خود را ارائه دهد و در آخر هم قهرمان بلامنازع زمین باشد. می‌توان گفت پولانسکی بهترین تصمیم‌گیرنده برای ترکیب‌بندی یک قاب، طراحی حرکات داخل قاب و تعیین زمان انتقال به نمای بعدی است.» فیل د سملین نویسنده‌ی Time Out تمجید پرشورش از آخرین ساخته‌ی پولانسکی را درست کمی قبل از رسیدن به قله متوقف می‌کند و می‌نویسد: «شاید گفتن اینکه این فیلم شبیه یکی از نقاشی‌های «آگوست رنوار» یا فیلم‌های «ژان رنوار» است زیاده‌روی باشد؛ اما این مقایسه چندان بیراه نیست.»

صحنه ای از فیلم یک افسر و یک جاسوس«یک افسر و یک جاسوس» از روی رمانی نوشته‌‌ی رابرت هریس (نویسنده‌ی فیلمنامه‌ی «نویسنده در سایه1») ساخته شده است. فیلم در یک دادگاه نظامی سری آغاز می‌شود که در آن «دریفوس» (لویی گارل) از مقامش خلع شده و به حبس ابد در جزیره شیطان، تبعیدگاهی در شمالی‌ترین ساحل آمریکای جنوبی، محکوم می‌شود. در این بین «ژرژ پیکار» (ژان دوژاردین) یکی از شاهد‌انِ این دادگاه است که در ابتدا از اینکه ارتش فرانسه از شر «آفت» این افسر یهودی خلاص شده خوشحال است، اما با گذشت زمان، «پیکار» پس از منسوب شدن به فرماندهیِ دایره‌ی اطلاعات ارتش، مدارکی دال بر بی‌گناهی «دریفوس» کشف می‌کند. جاناتان رامنی در فیلم‌کامنت می‌نویسد: «چیزی که از ابتدا باعث گیرایی و باورپذیری داستان می‌شود این است که «پیکار» نه یک آرمان‌گرای اصیل است و نه یک شورشی افشاگر؛ بلکه او تنها یک سرباز درستکار است که به حقیقت و عدالت باور دارد و معتقد است این وظیفه‌ی اوست که به دنبال علت ماجرا بگردد.»
در ادامه‌ی داستان، محفلِ ‏ارتجاعیِ سران ارتش، کلنل پیکار را وادار به استعفا می‌کنند و حتی وجود متحدانی مثل «امیل زولا»، که نامه سرگشاده‌ی معروفش در سال 1898 در صفحه اول روزنامه ‏L’aurore به چاپ رسید و نام فرانسوی فیلم، J’accuse (من متهم می‌کنم)، برگرفته از همین نامه است، هم مانع از این نمی‌شود که پیکار را به تونس و بعد به زندان نفرستند.
رابی کالین در تلگراف می‌نویسد: «یک افسر و یک جاسوس» فیلمی موقر با روندی سنگین و نماهای زیباست، اما فیلم به طور عجیبی بدون هیچ‌گونه خون‌ریزی به پیش می‌رود تا اینکه در آخر، صحنه‌های مرسومِ ژانر تریلر وارد داستان می‌شوند: تعقیب و گریز، دادگاه تجدیدنظر، ماجرای شورانگیز «امیل زولا» و یک دوئل هیجان‌انگیز با شمشیر. تا قبل از آن، روند تحقیقات آرام و کش‌دار است و مراحل رسیدن به نقطه‌ی کاتارسیس چیزی شبیه به بتن‌ریزی است؛ باید برای شکل‌گرفتن آن صبر کرد.»
زان بروکس نویسنده‌ی Guardian درباره «پولانسکی» می‌نویسد: «او مدت‌هاست از حال و هوای جوانی و رقص دیوانه‌وار با شخصیت‌های «انزجار» و «بچه‌ رزماری» فاصله گرفته است. حالا «افسر و جاسوس» او در سن 86 سالگی، پرتره‌ای استادانه و ویران‌کننده از ژنرالی فرانسوی است که نمای آن به قطعه‌ای مستحکم و خوش‌تراش از مبلمان ویکتوریا می‌ماند که انگار ساخته شده است برای ماندگاری. هر چه بیشتر به آن نگاه کنید، چشمگیرتر به نظر می‌رسد».
کسی چه می‌داند؟ شاید انگیزه‌ی اصلی پولانسکی برای ساختن «یک افسر و یک جاسوس» چند خطِ آخر نامه‌ی «من متهم می‌کنم» امیل زولا باشد، آنجا که می‌گوید: «شاید حرکتی که اکنون از من سر می‌زند، تنها ابزاری انقلابی برای به جلو انداختن حقیقت و عدالت است. من یک هدف دارم؛ ‏تابیدن نور راستی به نام بشریتی که رنج فراوان کشیده و حق خوشبختی دارد. اعتراض ‏سوزان من تنها فریادی ست از ژرفای روحم. بگذار مرا به پیشگاه قانون فرا بخوانند! بگذار ‏بازجویی از من در برابر افکار عمومی انجام شود.»‏


1- The Ghost Writer

Latest

Read More

Comments

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

9 + twenty =