نهم آگوست سال ۱۹۶۸، روزنامههای شهر لس آنجلس از جنایتی نوشتند که باعث شد بسیاری از ستارگان سینما برای مدتی از این شهر خارج شوند. ماجرا به قتل عامی مربوط میشد که شب قبل در خانه رومن پولانسکی، کارگردان مشهور لهستانی رخ داده بود. شارون تیت، بازیگر سینما و همسر پولانسکی به همراه دو دوستش از یک مهمانی شبانه به خانه بازگشتند. آنها قرار بود پانزده روز آینده را همراه تیت باشند تا از او هنگام به دنیا آمدنِ فرزندش مراقبت کنند. اما همان شب گروهی به خانهی آنها حمله کردند و تیت و جنین و سه نفر از اعضای خانه با چاقو سلاخی شدند و بعد با خون قربانیان تنها یک کلمه را نوشتند: «خوک».
پولانسکی که در آن زمان برای ساخت فیلم days of dolphin در لندن به سر میبرد (فیلمی که البته هیچ گاه ساخته نشد)، با تلفن پلیس لس آنجلس از موضوع باخبر شد. روزنامهها و پلیس انگیزه قاتلان را به فیلم «بچه رزمری» ساختهی رومن پولانسکی مربوط دانستند؛ فیلمی که قصه آن درباره زوج جوانی بود که بعد از بارداری زن، همسایههای مرموز سراغشان میآیند و از کودک و زن نگهداری میکنند. بعد از تولد بچه است که راز آشکار میشود. فرزند این زوج، شیطانی بود که با حمایت شیطانپرستها بین آدمها آمده بود. فیلم چندان به مذاق شیطانپرستان خوش نیامد. اما این باعث نشد که پلیس سراغ این فرقهها برود. تنها سال ۱۹۶۹ بود که با بازداشت یک دزد ماشین، اسرار قتلعام فاش شد. سوزان اتکینز، سارق با سابقهی اتومبیل در زندان برای هم سلولانش از جنایتی در سال قبل حرف زد که خیلی زود همه را متوجه خودش کرد: ماجرای کشتار خانواده پولانسکی توسط «خانوادهی منسون»؛ فرقهای که بیش از ۳۰ نفر را به قتل رسانده بودند.
چارلز منسون مدکس، نوازنده شکست خوردهای بود که بیش از ۱۰ سال از زندگیاش را به دلیل ماشین دزدی، جعل کارت و…. در زندان گذرانده بود. او بعد از آزادی در سال ۱۹۶۷ گروهی از جوانان (اغلب دختران جوان) را در مزرعهای بایر در غرب سانفرانسیسکو جمع کرد که بعدها به گروه «خانواده منسون» مشهور شد. منسون نام خودش را به چارلز ویلیس منسون تغییر داد. همین نام بعدها در دادگاه جنجال فراوانی به راه انداخت، چرا که به صورت charles will is man’s son خوانده شد و منسون هم در دادگاه گفت: «شاید من عیسی مسیح باشم. من هنوز تصمیم نگرفتهام که چه کسی باشم.» اعضای این فرقه، ۳۵ نفر را طی سه سال به قتل رسانده بودند. آنها تحت هدایت منسون اقدام به کشتار و هرج و مرج میکردند. چارلز منسون بر روی پیروانش نفوذ ویژهای داشت و آنها او را «خدا» یا «شیطان» خطاب میکردند و از نظریهی او با عنوان Helter Skelter «هرج و مرج» پیروی میکردند. چارلز منسون وقوع جنگ جهانی سوم را مابین نژاد سیاه و سفید پیشبینی کرده بود که بر اثر تنشهای نژادی در دوره آخرالزمان رخ میدهد. منسون پیشبینی کرده بود که طی دورانِ جنگ موعود، آمریکا ویران خواهد شد و تنها یک راه زیرزمینی در بیابان باعث نجات میشود. برنامه منسون این بود که این جنگ ادعایی را تسریع کند و در نهایت به عنوان رهبر نجاتبخشِ یک نظام نوین اجتماعی ظاهر شود.
همهی خانواده منسون در سال ۶۹ بازداشت و به اعدام محکوم شدند و بعدها حکمشان به حبس ابد تغییر کرد و دیگر رنگ آزادی را ندیدند تا اینکه چارلز منسون سال پیش در سن 82 سالگی در همان زندان مُرد.
گروهی از رسانهها حدس میزدند که «خانواده منسون» از تماشای فیلم «بچه رزمری» و نحوه عملکرد همسایگان خشمگین بودهاند. به نظر این گروه قصهی فیلم میتوانسته آنها را لو بدهد، ضمن اینکه توهینی به آنها محسوب میشده است.
با این همه گروهی نیز معتقدند که سرخوردگی منسون از تهیه کنندگان موسیقی، دلیل قتل عام بوده است. این تهیه کنندهها ساکن خانهای بودند که بعدها شارون تیتِ باردار در آن زندگی میکرد.
در کنار همه این گمانه زنیها، دادستانها نیز در دادگاه مدعی شدند که منسون امیدوار بوده این قتلها به گردن سیاه پوستان بیفتد تا تنشهای نژادی افزایش یابد.
سوزان اتکینز که با ضربات متعدد چاقو شارون تیت را در خانهاش کشته بود، در دادگاه درباره حادثهی خانواده پولانسکی گفت؛ «در برابر التماسهای تیت، تنها یک پاسخ داده است: کسی به تو لطف نشان نخواهد داد. تو قرار است بمیری و بهتر است که با این موضوع کنار بیایی.»
مرگی که همه را بهت زده و بیش از همه سینماگران را شوکه کرد، کسانی که هیچگاه فکر نمیکردند سینما اینگونه واقعیت را تحت تاثیر قرار بدهد. پولانسکی سه سال بعد در فیلم مکبث اثرش را سرشار از صحنههای خشن کرد. سکانس کشتار پادشاه با ضربات چاقو، همه را به یاد مرگ شارون تیت انداخت. تیت زمانی گفته بود: «همه زندگی من به دست سرنوشت سپری شده است. من گمان میکنم چیزی بسیار نیرومندتر از تصمیمهای ما، زندگی ما را بنیان مینهد. من تنها یک چیز میدانم؛ هرگز برای هیچ رخدادی در زندگیام برنامهریزی نکردهام.»