در این شماره از مجلهی فیلم کامنت که تحت تأثیر ویروس کرونا و مشکلات اقتصادی ناشی از آن، مجله بهصورت چاپی منتشر نشده، نیک پینکرتون و دویکا گیریش در دو مقالهی مجزا به رابطه میان فیلمها و تماشاگران و غیاب حس جمعی تماشای فیلم در دوران تعطیلیِ سینماها و نحوهی تأثیر فیلمها بر مخاطب در قرنطینه و انزوا پرداختهاند.
ایموجن سارا اسمیت مقالهی مفصلی درباره آخرین فیلم یا شاید به قول خودش بزرگترین تابلوی زندهی تراژدی-کمدیِ روی اندرسون نوشته است. در نظر نویسندهی مقاله، “با نگاهی دقیق به فیلمِ دربارهی پایانناپذیری که سپتامبر سال پیش در جشنواره فیلم ونیز (و در جهانی دیگر بدون ویروس کرونا) به نمایش درآمد، میتوان به این نتیجه رسید که لحن این فیلم متمایز از فیلمهای قبلی اندرسون است. فیلمی که در ابتدا حال و هوایی پاییزی و غمناک دارد و از نخستین کلماتی که در فیلم شنیده میشود نیز این حس و حال مؤکد میگردد: «حالا ماه سپتامبر است». جنگ، خشونت و مرگ این بار دردناکتر از آن است که با طعنه و هجو بتوان به آن پرداخت. تصاویر اندرسون درحالیکه از تحقیر و ظلمی که انسانها در حق هم روا میدارند، سخن میگویند، این بار کمی بیشتر از گذشته فرصتی هم برای نمایشِ (هرچند گذرای) مهربانی و حتی شادی مهیا میکنند. از زمان آغاز نمایش این فیلم، جهان با جداسازی و فاصلهگذاریِ خودخواسته و ظلم روزافزون پاندمی کووید-19 در شکارِ تصادفیِ طعمههایش مواجه شده که انگار هر چه بیشتر بر دیدگاهِ اندرسون در مورد آسیبپذیری انسان و پوچی زندگی و آن سوسوی امیدی که اندرسون در فیلمش نشان میدهد مهر تائید میزند. «درباره پایانناپذیری» با صحنهای از دو عاشقِ در حال پرواز که شبیه ارواحِ نقاشی مارک شاگال هستند آغاز میشود. اندرسون با الهام از هنرهای تجسمی، اغلب کمپوزیسیونهای خود را بر اساس نقاشیها (و در بعضی موارد با تحریف و دستکاریِ آنها) بنا میکند. در اینجا هم باآنکه رنگهای بهکاررفته در نقاشی زوج در حال پروازِ شاگال در تابلوی «بر فراز شهر» (۱۹۱۸)، تُناژی جواهرنشان (یاقوت کبود و سبز زمردی) دارند و بر فراز یک دهکده روستایی معلقاند، اما عاشقانِ اندرسون همچون اشباحی هستند که بر بلندای خرابههای یک شهر بمبارانشدهی مه گرفته، شناورند. صحنه پدری که دختر خود را به قتل رسانده، از نقاشی تاریخی ایلیا رپین به نام «ایوان مخوف و پسرش ایوان در 16 نوامبر 1581» الهام گرفته شده است. این نقاشی، اندوه تزار را بعد از زخمِ کشندهای که بر پسرِ خود در اثر جنون آنی خویش وارد کرده، به تصویر میکشد؛ تصویری بحثبرانگیز که دو بار تا به حال مورد حمله واقع شده و آسیب دیده است. (در سال 1913 با چاقو و 2018 با یکی از میلههای محصورکننده محل نگهداری تابلو). یا صحنهای دیگر از فیلم در پناهگاه هیتلر که با اشارهای کنایهآمیز به سلف پرترهی به سرقت رفتهی رامبراند بر روی دیوار، یادآور فضاهای داخلی در نقاشیهای قرن هفدهمی هلندی است…”
نیکلاس راپولد سردبیر مجله به بهانهی بیستسالگی مستند هنوز/اینجا با کریستوفر هریس کارگردان این فیلم گفتگویی انجام داده که در آن کارگردان در مورد ویرانههای شهری و میراثِ پیچیدهی به جا مانده از نژادپرستی صحبت کرده است. «هنوز/اینجا» ساختهی هریس، فیلمی است نمونهای در به تصویر کشیدنِ حس غیبت در محلههای ویرانشدهی شهری با بافت پیچیدهای از صدا و تصاویری که از محلاتِ عموماً آفریقایی-آمریکایی شمال سنت لوییس عرضه میدارد. شهری که در نیمه دوم قرن بیستم جمعیت آن از نهصد هزار به سیصد هزار نفر کاهش پیدا کرد.
ابوبکر سانوگو مقالهای دربارهی سینمای ضداستعماری مِد اوندو، کارگردانِ اهل موریتانی نوشته و او را صدای درخشان آفریقا نامیده است. او در قسمتی از مقالهاش مینویسد: “برای اوندو، همچون بسیاری از روشنفکران، سیاستمداران و هنرمندانِ نسل دوم آفریقایی، مبارزه با استعمار و جستجوی استقلال صرفاً در تغییر رژیم و گذر از استعمار به پسااستعمار خلاصه نمیشد، بلکه یک پروژهی ژئوپلتیکی رادیکال و آوانگارد بود که میشد از خلال آن، نظم موجود در جهان را واژگون کرد و یک پارادایم جدید به وجود آورد که در اثر آن عدالت، عزت و آزادی غالب شود و نژادپرستی، امپریالیسم و سرمایهداری نابود گردد. در این میان سینما نیز نقش خود را در تحقق این دیدگاهِ رهاییبخش با آزاد کردن خود از انواع سلطه، از جمله فرم و سنت ایفا کرده است.”
شیلا اومالی مقالهای دربارهی نویسنده و شاعر نوگرای آمریکایی هیلدا دولیتل (با تخلص و نام هنریِ «H.D.») نوشته و به جنبهی سینهفیلی زندگی او و حلقهی دوستانش در مجلهی سینمایی Close-Up پرداخته است. کلوزآپ مجلهای بود که بنیانِ آن توسط هیلدا دولیتل، برایر (رماننویس) با نام اصلیِ آنی وینیفرد الرمن و کنت مکفرسون (عکاس، فیلمساز و نویسنده) گذاشته شد و در ابتدا بهصورت ماهانه و بعدها در قالب فصلنامه از سال 1927 تا سال 1933 منتشر شد. کلوزآپ اولین مجلهای بود که مقالات سرگئی آیزنشتاین دربارهی مونتاژ و فیلمبرداری را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. مقالات مجله عموماً به آثار چند کارگردانِ معدود اختصاص داشت؛ مخصوصاً پابست و آیزنشتاین که کعبهی آمال ذائقهی هنری گردانندگانِ مجله به حساب میآمدند. از مهمترین نوشتههای دولیتل میتوان به مقالههایش در مورد سینمای شوروی، کنراد فایت، جعبه پاندورای پابست و همچنین بررسی ضدونقیضش از مصائب ژاندارکِ درایر اشاره کرد؛ اما فراتر از همهی فیلمها، خیابانِ اندوه ساختهی گئورگ ویلهلم پابست بود که تبدیل به معیار فیلمبینی او شد، چه آنکه بعدها در نوشتههایش هم ذکر کرد که در نظر او پابست اولین استادِ هنر هفتم بوده و هست.
دانلود آرشیو مجله Close Up از سال 1927 تا 1933
در بخش دیگری از مجله لوئیس اوسپینا در یکی از آخرین مصاحبههایش (پیش از مرگ در سپتامبر سال گذشته) با الا بیتنکورت دربارهی دوران کاریِ پرتلاطمش صحبت کرده است. در ابتدای این مصاحبه که با نام «به یاد لوئیس اوسپینا» در مجله منتشر شده، بیتنکورت از سینمای انقلابی و ضدطبقاتیِ این کارگردانِ کلمبیایی مینویسد. کارگردانی که انقلاب و روحیهی شورشی، نقش برجستهای در بیش از سی فیلم او داشته که از این جهت میتوان او را در زمرهی جریانِ «سینما نوو» دانست، باآنکه به طور قابلملاحظهای جوانتر از اغلب کارگردانانِ بزرگ این مکتب مثل گلوبر روشای برزیلی، فرناندو سولاناسِ آرژانتینی و خولیو گارسیا اسپینوسای کوبایی بوده است. از طرف دیگر او را میتوان با نمونههایی امروزی همچون کوئنتین تارانتینو، کلبر مندونسا فیلهو و جولیانو دورنلیش مقایسه کرد که مستقیماً از هالیوود به ویژه ژانرهای هالیوودی تأثیر گرفتهاند و سعی دارند با تلفیق یا بازسازی ژانرها، سینمای خاص خود را بنا نهند و هالیوود را در قالب ذائقه و جهانبینیِ ویژهی خود بگنجانند.
در این شماره از مجله همچون شماره قبل، یادداشتهایی دربارهی فیلمهای نمایش داده شده در هفتادمین دورهی فستیوال برلین کار شده که از آن جمله میتوان به یادداشتی در مورد واندا یاکوبوفسکا فیلمساز پیشگام لهستانی و فیلم آخرین مرحله اشاره کرد. فیلمی که در سال 1948 درنتیجهی تجربیاتِ مستقیم یاکوبوفسکا از اردوگاه مرگ آشوویتس ساخته شد و در بخش کلاسیکهای فستیوال برلین در زمستان سال گذشته به نمایش درآمد. نیکلاس راپولد درباره دیگر فیلم شرکت کننده در بخش فروم فستیوال برلین با نام «پسر لب پنجره دوست دارد یک زیردریایی هم داشته باشد» به کارگردانی فیلمساز اروگوئهای الکس پیپرنو نوشته و اریک هینز از مستند اتاقک مشاهده ساختهی رعنان الکساندروویچ گفته است. در بخش دیگری از مجله دویکا گیریش با کامیلو رستِرپوی کلمبیایی در مورد اولین فیلمِ داستانیِ بلندش با نام مجاری (Los Conductos) که در فستیوال گذشتهی برلین نمایش داده شد، مصاحبه کرده است.