امیر نادری بعد از سال ها به حرف آمده بود. از مهاجرتش گفته بود با مجله ی فیلم، که رفته بود پی آرزوهایش، که اصلا دونده را ساخته بود که برود، از خیلی چیزها گفته بود:
” آنوقتهای دربهدری هنوز آپارتمان خودم را نداشتم و بهطور موقت در خیابان ۱۲۵ هارلم زندگی میکردم، چون محلهی ارزانی بود. هر شب از خود بیخود و مست و کلهپا، مثل سگ توی خیابانها ول بودم. همهی هارلم را زیر پا میگذاشتم و فریاد میکشیدم. نمیتوانستم بخوابم و تقریباً زندگیای نداشتم. یکروز دیدم دارم “امیرو” را از دست میدهم و دیگر در کوچهها سوت نمیزدم و صدایم خاموش بود. در را به روی خودم بستم و هر طوری بود دوباره نادریوار خودم را جمعوجور کردم و نشستم و با خودم فکر کردم که کی هستم و چه میخواهم و چه باید بکنم و چهطور. و فهمیدم که بدون رها کردن همهی نشانههای گذشته امکان به جلو رفتن ندارم. اول با تمام قدرتی که داشتم یک لگد محکم زدم به نشمینگاه این کابوسهای لعنتی. بعد یک لیست درست کردم برای کاتکردن. اول با زنم شروع کردم که خیلی دوستش داشتم و به او وابسته بودم. چشمانم را بستم. خیلی سخت بود. بعد همهی روابطم را با تمام دوستانم و کسانی که میشناختم و نمیشناختم قطع کردم و بعد سیگار کشیدن را ترک کردم. گوشت خوردن را و قهوه را که خرابش بودم. هر چیزی… و در آخر وزنم را. هر روز دنبال چیزی بودم که کات کنم و آنقدر حذف کردم تا دوباره راهم را در این جابهجایی و پرتشدن ها پیدا کنم. هنوز هم هر ماه اینکار را میکنم که به چیزی یا کسی یا جایی وابسته نباشم. هر روز نگاه میکنم که دیگر چه چیز مانده تا کنارش بگذارم و حذفش کنم… حتی فارسی صحبت کردن را هم رها کردم و فقط راه میرفتم تا همهچیز را جذب کنم. وحالا…حالا فکر می کنم که چهقدر خوب شد که این راه را ابداع کردم. خیلی بالا و پایین شدم…باید میدیدید. پدرم درآمد….پدرم درآمد.”
«از مصاحبه امیر نادری با مجله فیلم»