هارولد پینتر نمایشنامهای دارد به نام مستخدم ماشینی. دو شخصیتاند داخل یک اتاق به نامهای «بن» و «گاس». کارشان این است که از طریق یادداشتها یا نامههایی که به دستشان میرسد و معلوم نیست از طرف چه کسی و چرا، آدمهایی را که اسمشان در نامهها آمده و باز معلوم نیست که چه کسی هستند، به قتل برسانند. حالا نامهای رسیده که در آن یکی از آنها مأمور کشتن دیگری شده. چرایش هم معلوم نیست. موضوع را انگار هر دو میدانند و هر دو در اضطرابی پنهان سر میکنند اما هیچکدام شان نمیخواهد که این خبر را به روی دیگری بیاورد. در طول نمایشنامه «بن» و «گاس» در آن اتاقک تنگ از هر دری سخن میگویند. بیشتر پرت و پلا، مداوم و بیوقفه، حرفهای زیادی میزنند تا مبادا حرف اصلی را زده باشند. هر دو میدانند کافیست سکوتی در بین حرفهایشان بیافتد تا مقدمهای شود برای طرح محتوای آن نامهی کذایی و حرف اصلی. هرچند که انتهای همه حرفهای بیارزششان باز میرسد به همان نقطهای که نباید و دوباره فرار از موضوع هدف میشود با حرفهای بیارزش بعدی به امیدی که این شب تار بگذرد بیآنکه به سر آید!
پینتر در سال 1960 نه تنها دنیایش که حال و هوای ما را هم خوب شناخته بود که اغلب گفتنها و نوشتههای ما حکایت همان داستان مستخدم ماشینی است که بیشتر از سر آن است که موضوع اصلی گفته نشود…که نوشته نشود.
نمیشه متن نمایشنامه رو برای دانلود بذارید؟
متاسفانه نسخه الکترونیکی با مجوز پخش قانونی در حال حاضر موجود نیست.