تاریخ فلسفه غرب: مارتین هایدگر

تاریخ فلسفه غرب: مارتین هایدگر

اگرچه آﮔﻮﺳﺘﻴﻦ ﻗﺪﻳﺲ و ادﻣﻮﻧﺪ ﻫﻮﺳﺮل ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻓﺮاواﻧﻲ ﺑﺮ مارتین ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، فیلسوف معاصر آلمانی داشته‌اند؛ اما بی‌گمان وی ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﺄﺛﻴﺮ را از ﻧﻴﭽﻪ گرفته است. ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، برخلاف ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻪ از ﻧﻈﺎم ﺳﺎزى در ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺣﺘﺮاز می‌کنند، درصدد اﻳﺠﺎد ﻳﻚ ﻧﻈﺎم ﻓﻠﺴﻔﻲ برآمد تا پاسخگوی ﺳﺆاﻻت ﻣﺨﺘﻠﻒ درﺑﺎره ﺟﻬﺎن باشد که البته ﺑﺴﻴﺎرى از ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و ﺷﺎرﺣﺎن آﺛﺎر ﻓﻠﺴﻔﻲ، ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ را در اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﻮﻓﻖ نمی‌دانند.
ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺸﻜﻞ ﻧﻮﻳﺴﻲ اﺳﺖ. از الهی‌ترین اﻟﻬﻴﻮن ﻃﺮﻓﺪار او ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻠﺤﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﻼﺣﺪه و اﻳﻦ اﺧﺘﻼف ﻋﻈﻴﻢ ﻧﺸﺎن می‌دهد ﻛﻪ اﺑﻬﺎﻣﻲ در ﺗﻔﻜﺮ او وﺟﻮد دارد؛ اما در کل از مجموع آثار و اظهارات هایدگر چنین برمی‌آید که مسئله اصلی او بحران انسان معاصر غربی در بستر سیر اندیشه متافیزیکی است. وی ریشه این بحران را غفلت از وجود در طول تاریخ فلسفه از زمان سقراط و افلاطون تا دوره مدرنیته می‌داند و از این رو این پرسش از وجود را به عنوان راه‌حل آن مطرح می‌کند و این مسئله واحدی است که هایدگر به منظور حل بحران در سیر اندیشه خود دنبال می‌کند، ولی رویکردهای متفاوت وی به این مسئله در آثارش، برخی را بر آن داشته وی را دارای دو و یا بعضاً سه دوره تفکر متمایز تلقی کنند. البته باید توجه داشت که رویکردهای متفاوت هایدگر به مسئله وجود، هرگز به صورت دو یا سه سیستم ناقض یکدیگر چنانچه در ویتگنشتاین این گونه است، درنمی‌آید.
هایدگر در جلد اول مهمترین کتاب خود «هستی و زمان» (نسخه موجود کتاب) می‌کوشد تا از مجرای پرسش از وجود و فهم زمان بر اساس وجود، راه‌حلی برای حیث اول بحران (بی‌خانمانی انسان) ارائه نماید. وی همچنین درصدد بود تا در جلد دوم هستی و زمان که هرگز نگاشته نشد، با فهم وجود بر اساس زمان به ارائه‌ی راه‌حلی برای حیث دوم بحران (نیهیلیسم وجودی) بپردازد، اما دریافت که استعداد کافی برای این کار (فهم وجود بر اساس زمان) وجود ندارد و در نتیجه باید در جستجوی زبان جدیدی برای فلسفه برآمد. از این رو هایدگر در تقریر پاره دوم احساس ناتوانی کرد و نگارش هستی و زمان را نیمه‌کاره رها کرد. ادامه حیات هایدگر تلاش برای ایجاد چنین استعدادی به منظور فهم مسئله مذکور است. این دغدغه وی را متوجه پرداختن به هنر، شعر، تکنولوژی و … می‌کند تا از این طریق بتواند زبان و فکر را بازسازی کند.
بر اساس تفسیری که از یکی از اندیشه‌های هایدگر شده است، می‌توان او را فیلسوفی الهی نامید و از آن جا که خدا را- به معنایی که در ادیان و مذهب آمده است – به طور مطلق قبول ندارد، می‌توان او را یک متفکر الحادی دانست. نظرگاه ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در باب خدا را می‌توان با این جمله‌ی نیچه در چنین گفت زرتشت -اکنون دیرزمانی است که خدا مُرده است- هم سنجید. هایدگر ﻣﻌﺘﻘﺪ است که اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻴﭽﻪ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ وﺟﻮد ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ درﺑﺎره ﺧﺪا ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ نمی‌خواهد ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺧﺪا وﺟﻮد ﻧﺪارد. زﻳﺮا ﺑﺤﺚ از ﻣُﺮدﮔﻲ ﺑﺮاى ﻣﻮﺟﻮدى ﺳﺰاوار اﺳﺖ ﻛﻪ زمانی ﺑﻮده و ﺑﻌﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ. اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ در اذﻫﺎن و ﻧﻔﻮس ﻣﺮدم ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ اواﺧﺮ ﺣﻀﻮر داﺷته و آدﻣﻴﺎن ﭼﻨﺎن زﻧﺪﮔﻲ می‌کردند ﻛﻪ ﺧﻮد را در ارتباط ﺑﺎ ﺧﺪا می‌دانستند، ﻟﺬا از او ﺧﻮف و رﺟﺎﻳﻲ داﺷﺘﻨﺪ، اﻋﻤﺎﻟﻲ را اﻧﺠﺎم می‌دادند و اﻋﻤﺎﻟﻲ را ﺗﺮك می‌کردند ﭼﻮن ﺧﻮد را در ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪا می‌دانستند. اﻣﺮوزه، اﻳﻦ ﺣﻀﻮر از ﺑﻴﻦ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﺧﺪا ﻣُﺮدﮔﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ. انسان‌ها در ﻋﻤﻞ ﺧﻮﻳﺶ، ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺞ، ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ رسیده‌اند ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺧﺪاﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ اﻳﻦ ﻏﻴﺎب ﺧﺪا ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺣﻮادث ﻣﻄﻠﻮب و ﻧﺎﻣﻄﻠﻮﺑﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻌﺪ از ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﻃﺮﻓﺪاران اﻟﻬﻲِ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ تبعات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﻏﻴﺎب ﺧﺪا را ﻣﻄﺮح می‌سازند و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ، ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﻠﺤﺪ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﺗﺒﻌﺎت ﻣﻄﻠﻮب ﻏﻴﺎب ﺧﺪا را ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮوز می‌دهند.
ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻏﺮﺑﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ دم از اﺻﺎﻟﺖ وﺟﻮد زده اﺳﺖ. وﻟﻲ وﺟﻮدى ﻛﻪ او ﮔﻔﺘﻪ، ﭼﻮن ﻣﻮرد ﺗﻔﺴﻴﺮﻫﺎى ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ، نمی‌توان ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن ﻣﺎ گفته‌اند؛ اگرچه ﭼﻨﻴﻦ اﺣﺘﻤﺎﻟﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﻗﻮى اﺳﺖ. ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﺎرﺣﺎن منظور او را ﺑﻪ گونه‌ای ﻣﻌﻨﺎ می‌کنند ﻛﻪ کاملاً ﺑﺎ وﺟﻮد در اﺻﻄﻼح ﻓﻼﺳﻔﻪ اﺳﻼﻣﻲ اﻧﻄﺒﺎق دارد. ﻣﺮاد از وﺟﻮد در اﻳﻨﺠﺎ، وﺟﻮد ﻣﺤﻤﻮﻟﻲ اﺳﺖ ﻧﻪ وﺟﻮد راﺑﻂ و راﺑﻄﻲ. ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺮوﻓﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ از ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ داﺋﻤﺎً ﮔﻔﺘﻪ می‌شود ﻛﻪ «اﻧﺤﻄﺎط ﻏﺮب از ﻏﻔﻠﺖ از وﺟﻮد ﺷﺮوع ﺷﺪه اﺳﺖ»، ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ. اﻧﺤﻄﺎط ﻏﺮﺑﻴﺎن ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﻴﺎت می‌پردازند و از وﺟﻮد و ﻧﻔﺲ وﺟﻮد ﻏﺎﻓﻞ شده‌اند و ﺑﻌﻀﻲ از اﺧﺘﻼﻓﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻃﺮﻓﺪاران ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در اﻳﺮان ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ دارﻧﺪ، ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺎس ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻴﻪ اﺳﺖ. در ﻛﺸﻮر ﻣﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ و از آن ﺟﻤﻠﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ و ﻓﻠﺴﻔﻪ دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ وارد می‌شود، از ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻏﺮب، بگومگوهای آن به ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و روﺷﻨﻔﻜﺮان و ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻋﻠﻤﻲ ﻣﺎ رسیده اﺳﺖ که ﻣﺎ ﺑﻪ اﺧﺘﺼﺎر ﺑﻪ اﻳﻦ جبهه‌بندی اﺷﺎره می‌کنیم:
ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﻓﻖ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ را در اﻳﺮان دﻛﺘﺮ اﺣﻤﺪ ﻓﺮدﻳﺪ می‌دانند. اﺣﻤﺪ ﻓﺮدﻳﺪ ﺧﻮدش در زﻣﺎن ﺣﻴﺎت ﻣﮕﺮ در اواﻳﻞ ﻧﻮﺟﻮاﻧﻲ و ﺟﻮاﻧﻲ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻧﻨﻮﺷﺖ؛ اما ﮔﺮوه کثیری از روﺷﻨﻔﻜﺮانِ ایرانی ﺷﺎﮔﺮدان اﻳﺸﺎن ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻨﻬﺎ در ﺗﻔﻜﺮ ﻓﻠﺴﻔﻲِ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ اﺛﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ از ﺟﻤﻠﻪ: دارﻳﻮش آﺷﻮرى، دﻛﺘﺮ رﺿﺎ داورى، دﻛﺘﺮ ﻋﻠﻴﻤﺮاد داودى و بسیاری دیگر. ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ دﻳﮕﺮ می‌توان ﮔﻔﺖ در ﻣﻴﺎن روﺷﻨﻔﻜﺮان اﻳﺮاﻧﻲ آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﻮاﻓﻖ فلسفه‌اند ﺑﻪ گونه‌ای ﺑﺎ دﻛﺘﺮ ﻓﺮدﻳﺪ مرتبط‌اند؛ ﻳﺎ ﺷﺎﮔﺮد ﺑﻼﻓﺼﻞ او بوده‌اند و ﻳﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ واﺳﻄﻪ ﺷﺎﮔﺮد او ﻫﺴﺘﻨﺪ. از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻓﺮدﻳﺪ اگزیستانسیالیست ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى اﺳﺖ و در ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى ﺑﻮدن ﻫﻢ ﻣﻔﺮط اﺳﺖ؛ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﮔﺮدان از او در اﻳﻦ ﺟﻬﺖ متأثرند. برعکس، ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮﻧﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ اصلاً ﺑﺎ فلسفه‌ی ﻣﺘﺎﻓﻴﺰﻳﻚ میانه‌ای ﻧﺪارﻧﺪ؛ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ فلسفه‌های ﻣﻀﺎف موافق‌اند، وﻟﻲ ﺑﺎ فلسفه‌های ﻣﺘﺎﻓﻴﺰﻳﻚ ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. اﻳﻦ ﮔﺮوه ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ را، کاملاً بی‌اثر و بی‌خاصیت می‌دانند و ﻳﺎ در فلسفه‌های ﻣﻀﺎف ﻣﺜﻼً در ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺧﻼق، ﺳﻴﺎﺳﺖ، ﻫﻨﺮ، ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻋﻠﻮم ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻓﺎﻳﺪه می‌بینند (مانند آﻗﺎى ﺑﻬﺎءاﻟﺪﻳﻦ ﺧﺮﻣﺸﺎﻫﻲ). اﻳﻦ ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ، اﻣﺮوزه ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﺑﻪ «ﭘﻮﭘﺮ» اﺳﺖ و ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺤﺚ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﭘﻮﭘﺮ ﻣﻄﺮح اﺳﺖ، ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﻮﭘﺮ ﻗﺮار داده می‌شود. ﭘﻮﭘﺮ نماینده‌ی ﻛﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻄﻠﻖ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﻫﻴﭻ ﺳﻮدى ﺟﺰ ﻟﻔﺎﻇﻲ و مهمل‌بافی در اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ نمی‌بینند. ﺗﻘﺎﺑﻞ و ﻣﻨﺎزﻋﻪ دﻛﺘﺮ ﺳﺮوش و دﻛﺘﺮ داورى ﻣﻴﺮاﺛﻲ اﺳﺖ از همین ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ دو دﻳﺪﮔﺎه ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻳﻌﻨﻲ دﻳﺪﮔﺎه ﭘﻮﭘﺮی و ﻫﺎﻳﺪﮔﺮی. دکتر ﺳﺮوش در واﻗﻊ، ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﭘﻮﭘﺮى است و دﻛﺘﺮ داورى ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮى؛ و اﻳﻨﻜﻪ می‌بینید در نوشته‌های ﺳﺮوش معمولاً می‌آید ﻛﻪ اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎً ﺑﻪ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ و تملق‌گویی ﻫﻴﺘﻠﺮ می‌انجامد؛ ﺗﻌﺮﻳﻀﻲ اﺳﺖ ﺑﺮ ﺑﻄﻼن راه ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ، ﭼﻮن ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﭘﺲ از روى ﻛﺎر آﻣﺪن ﻫﻴﺘﻠﺮﻳﺎن در آﻟﻤﺎن، ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ برکنار ﻧﺸﺪ، ﺑﻠﻜﻪ رﺋﻴﺲ داﻧﺸﮕﺎه ﻓﺮاﻧﻜﻔﻮرت آﻟﻤﺎن ﺷﺪ و ﻣﺪاﻓﻊ ﻫﻴﺘﻠﺮ ﻫﻢ ﺑﻮد و در ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﻣﻌﺮوﻓﻲ ﻛﻪ ﺑﺎرﻫﺎ ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﺗﺠﺪﻳﺪ ﭼﺎپ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﺟﻮان و داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺗﻮﺻﻴﻪ می‌کند ﻛﻪ رﻫﺒﺮى ﻣﻌﻨﻮى ﻫﻴﺘﻠﺮ را ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ و ﻧﺪاى او را ﻧﺪاى ﻣﻠﺖ ﻏﺮب ﺑﺪاﻧﻨﺪ. اﻣﺜﺎل دکتر ﺳﺮوش می‌گویند ﻋﺎﻗﺒﺖ اﻳﻦ ﻧﻤﺎینده فلسفه‌ی اﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻪ در ﻧﻬﺎﻳﺖ درﺑﺎرى ﺷﺪ، ﺳﺮاﻧﺠﺎمِ فلسفه‌بافی اﺳﺖ.

ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ پایه‌گذار ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ

ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺷﺎﺧﻪ از ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﺘﻮن، ﭼﻬﺎر رﻫﺒﺮ دارد ﻛﻪ اوﻟﻴﻦ آﻧﻬﺎ بدون تردید ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ اﺳﺖ. ﺑﻌﺪ از او ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻣﺜﻞ ﭘﻞ رﻳﻜﻮر ﻓﺮاﻧﺴﻮى، ژاك درﻳﺪا، دﻳﻠﺘﺎى و ﺷﻼﻳﺮ ﻣﺎﺧﺮ از ﺑﺰرﮔﺎن ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ وﻟﻲ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ زﻣﺎﻧﻲ و ﺗﺄﺛﻴﺮ، ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﻫﺎﻳﺪﮔﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ، ﭼﻬﺎر ﻗﺴﻢ ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ دارﻳﻢ؛ ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ روﺷﻲ، ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﻓﻠﺴﻔﻲ، ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ادﺑﻲ و ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ اﻟﻬﻴﺎﺗﻲ (دﻳﻨﻲ).
اﻃﻼﻗﺎت و ﻋﻤﻮﻣﺎﺗﻲ ﻛﻪ در ﻛﻼم ﻫﺮ گوینده‌ای ﺑﻪ ﻛﺎر می‌رود از دو ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻣﻮرد ﺗﻘﻴﻴﺪ و ﺗﻀﻴﻴﻖ واﻗﻊ می‌شوند؛ ﻳﻜﻲ از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻓﻀﺎى ﺑﻴﺮوﻧﻲ و ﻗﺮﻳﻦ ﺑﺎ ﺳﺨﻦ و دﻳﮕﺮى ﻓﻀﺎى ذﻫﻨﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪه. ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎ دوﻣﻲ سروکار دارد، ﻳﻌﻨﻲ هرگاه ﻣﻦِ ﻣﺘﻜﻠﻢ ﻟﻔﻈﻲ را ﺑﻪ ﻛﺎر می‌برم، ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ را در ﻧﻈﺮ می‌گیرم ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻣﺨﺎﻃﺐ از آن ﻟﻔﻆ ﺗﻌﺪاد ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻳﺎ ﻛﻤﺘﺮى از آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﺮا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮد و بنابراین ﺳﺨﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻌﺪ از ﺟﺪا ﺷﺪن از ﺻﺎﺣﺐ آن اﺳﺘﻘﻼل دارد و ﺷﻤﺎ نمی‌دانید و نمی‌توانید ﺑﻔﻬﻤﻴﺪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﭼﻪ ﺗﻠﻘﻲ از اﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. ﻋﻨﺎﺻﺮى ﻛﻪ اﻧﮕﻴﺰه ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ را می‌سازند ﺗﺎ ﻫﺸﺖ ﻋﻨﺼﺮ ﺷﻤﺎرش شده‌اند و ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻳﻚ ﺳﺨﻦ ﭼﻨﺪ اﻧﮕﻴﺰه را ﻣﺠﻤﻮﻋﺎً ﺑﺎ ﻫﻢ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. در ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﻴﻚ، ﺗﻼش می‌شود ﺗﺎ انگیزه‌های ﺳﺨﻦ درﻳﺎﻓﺘﻪ ﺷﻮد ﺗﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮ آن نزدیک‌تر ﺑﻪ واﻗﻊ ﺑﺎﺷﺪ. ﻓﻬﻢ اﻳﻦ انگیزه‌ها و ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺤﻴﻄﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮوز ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎى ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ اﺳﺖ.
به بیانی دیگر می‌توان گفت گاهی ما با واقعیتی از واقعیت‌های جهان هستی مواجه می‌شویم تا خودِ آن واقعیت را بشناسیم اما گاهی از این حیث به یک شیء نزدیک می‌شویم که گمان می‌کنیم این شیء دال بر چیز دیگری است و می‌خواهیم ببینیم دال بر چه چیزی است. البته اینکه این معامله را با همه‌ی موجودات می‌توان کرد یا نه، محل بحث است؛ اما چیزی که در آن جای هیچ‌گونه شکی مطرح نیست، این است که این معامله را می‌توان با آثار مکتوب و ملفوظ و هنری انجام داد. وقتی این دو حیث از هم تفکیک می‌شوند، می‌توانیم بگوییم ما دو پدیده داریم: یک پدیده علم است و پدیده دیگر فهم است. من نوشته و گفته شما را فهم می‌کنم اما به بشقاب علم دارم. علم، محل بحث معرفت‌شناختی و فهم، محل بحث هرمنوتیک است.

ویرایش و تلخیص: محمد جوان شایانی

جلسه قبل

Latest

Read More

Comments

4 دیدگاه

  1. با سلام. نمیدانم شما اشتباه تلخیص کردین یا جناب ملکیان. که البته بعید میدانم جناب استاد این خطا رو مرتکب شده باشند. بنیان گذار هرمنوتیک اشلایرماخر بوده و حتا بعد ازو وی توسط دیلتای ادامه پیدا میکنه و بعدن به هوسرل و هایدگر میرسه. شما اشتباه نوشتین هایدگر. بعدش گفتین به لحاظ زمانی هم مقدم بوده بر بقیه که فقط به دریدا و ریکور بوده نه شلایرماخر و دیلتای.

    • سلام و ممنون از تذکر به جای شما. اشتباه در تلخیص نبوده و این صحبت‌ها منسوب به استاد ملکیان هست. همانطور که می‌دانید تاریخ فلسفه غرب، بازنویسی مجموعه درسهایی است که مصطفى ملکیان از سال ۱۳۶۹ تا اواخر سال ۱۳۷۳ در جمع دانش پژوهان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه تدریس کرده است و امکان دارد اشتباه از کسانی باشند که به نوشتن گفته‌های شفاهیِ استاد مبادرت ورزدیده‌اند.

  2. من تازه با سایت شما آشنا شدم. خودم تو حوزه سینما/ سیاست و فلسفه کار میکنم و مقالات زیادی هم نوشتم . مایل هستم اگه موافق باشین همکاری کنم با سایت. فقط اگه ممکنه راهنمایی کنید

    • با شما از طریق ایمیلی که برای ما ارسال کردید در ارتباط هستیم. شما هم می‌توانید از طریق تلگرام، اینستاگرام و ایمیل با ما در ارتباط باشید. در بخش درباره‌ی پتریکور و انتهای همه‌ی صفحات نشانی‌های ارتباطی برای ارسال مطالب ذکر شده است. با تشکر.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

20 + nineteen =