اصطلاح نئورئالیسم برای اولین بار توسط منتقدان سینمای ایتالیا در سال 1942 و در مورد فیلم «وسوسه» ساختهی لوکینو ویسکونتی مورد استفاده گرفت. اما فیلمِ «رم، شهر بیدفاع» اثر روبرتو روسلینی بود که به این اصطلاح جنبه ای بینالمللی بخشید و نام او را بر سر زبانها انداخت. این فیلم تحت شرایط سختی ساخته شد و طرح ریزی و انتخاب اماکن فیلمبرداری و فیلمبرداری اولیه در زمانی انجام گرفت که شهر رم هنوز زیر سلطه ی ارتش نازیها قرار داشت. همین سختی شرایط بود که باعث قوام سینمای نئورئالیستی و تعریف چارچوب زیبایی شناسانه ی آن شد.
«ژرژ سادول» سینما شناس و منتقد برجسته ی فرانسوی درباره ی نئورئالیسم می نویسد: « از 1945، نئورئالیسم ایتالیا به مثابه پدیده ای بنیادی در سینمای جهان سربرآورد، پدیده ای که زاده ذهنیت شخص خاصی نبود؛ بلکه آفریده ملتی در مسیر تاریخ و تلاقی اش با مبارزات اجتماعی آنها بود.»
روسلینی برای ساخت «رم، شهر بی دفاع»، در فیلمبرداری از فیلم های خامِ موجود و در دسترس استفاده کرد و تقریبا تمامی صحنهها را در اماکن واقعی فیلمبرداری کرد و لوکیشن اصلی را مناطق ویران شهرِ رمِ قرار داد. حقیقت برهنه ی چنین داستانی و مقاومت قهرمانان ملی در برابر تهاجم اشغالگران با بازی معدود بازیگران حرفه ای و اغلب نابازیگران، برای مخاطبانی که به دیدن زرق و برق های مصنوع فیلمهای مرسوم عادت کرده بودند، پدیده ای تکاندهنده بود، اما با این حال این فیلم، فروش بسیار خوبی را هم تجربه کرد. فدریکو فلینی که یکی از نویسندگان فیلم «رم، شهر بی دفاع» بود، در این باره می گوید: « با سرنگون شدن دیکتاتوری، ما کشورمان را کشف کردیم. جنگ، هر چند که وحشتناک است، اما تا آنجا که به ما مربوط می شد، برکتی انسانی بود. می توانستیم آزادانه به دور و برمان نگاه کنیم و با چنین نگاهی بود که واقعیت چنان خارق العاده به نظرمان رسید که نتوانستیم با چشمانی بکر و شگفت زده از نگریستن به آن و به تصویر کشیدنش خودداری کنیم.»
در چنین فضایی بود که دومین فیلم از سه گانه ی نئورئالیستی روسلینی، پاییزا (Paisà) در سال 1946 ساخته شد. پاییزا به زبان ایتالیایی یک واژه ی عامیانه به معنی هم ولایتی یا “رفیق” است. داستان فیلم به پیشروی متفقین از طریق خاک ایتالیا در پایان جنگ مربوط میشد و شش اپیزود جداگانه داشت که شخصیتهای مختلفی در آن ظاهر می شدند. روسلینی در مورد فیلمش می گوید: «در پاییزا دو دنیا با هم تماس می یافتند که هر کدام دارای روانشناسی و ساخت ذهنی متفاوتی بودند. حاصل این تماس آشفتگی عظیمی بود؛ چنان عظیم که در پایان نه فاتحی باقی می ماند و نه شکست خورده ایی.»
روسلینی در گام بعدی « آلمان، سال صفر» را در سال 1948 و در ویرانه های برلین پس از جنگ ساخت. روسلینی در مصاحبه با مجله ی «کایه دو سینما» در سپتامبر 1955 می گوید: «آلمانی ها هم مثل بقیه انسان ها بودند. پس چه چیزی این بلا را بر آنان نازل ساخت؟ ارزش های کاذب جوهر نازیسم را ساختند. جایگزینی آیین قهرمان گرایی به جای فروتنی انسانها…تجلیل از زور به جای ضعف و غرور به جای سادگی و بی آلایشی! به این دلیل بود که تصمیم گرفتم داستانی درباره ی یک کودک نقل کنم، موجودی بی گناه که دوران رشدِ تحریف شده و اوتوپیایی اش، او را به ارتکاب جنایت رهنمون می کند، با این اعتقاد که دارد عملی قهرمانانه انجام می دهد. اما شعله اخلاقی که در او سوسو می زند، او را در پایان به خودکشی می رساند. حالا هم وقتی فیلم را می بینم به نظرم می رسد که قضاوتم درباره ی آلمان، نه کامل اما منصفانه بوده است.»
آلمان، سال صفر گرچه دو سال بعد از شکست ارتش هیتلر در آلمان فیلمبرداری شد، اما نگاهی به پشت سر و به ایده آل های نازیسم داشت و به افق آینده و مسائل جدید آلمان بعد از پیروزی متفقین نمی پرداخت و در واقع بازسازی شاعرانه ی روسلینی از آلمان در لحظه ی شکست بود. بدین ترتیب، سفر روسلینی به آلمان کاملا با سفر او در ایتالیا که هفت سال بعد فیلمش را ساخت، در یک راستا قرار گرفتند و طلایه دار برجسته ای شدند در استفاده ی شاعرانه از چشم اندازها که بعد ها به وسیله ی فلینی و به خصوص آنتونیونی این سبک تکامل بیشتری یافت.
فیلم های بعدی روسلینی( فرانچسکو دلقک خدا، اروپا 1951، سفر در ایتالیا، هراس) زاده ی فرضیه هایی بودند که نطفه ی آنها در همین سه گانه ی جنگی اش بسته شد. روسلینی در سالهای دهه 1950 و دهه 1960 همچنان به کاوش در اندیشه ی رئالیسم، آن هم به شیوههای متفاوت، ادامه داد اما رهیافت زیباشناختی اصیل و یگانه ی او که بیشتر در قالب سبک تصویری ویژهاش متجلی بود؛ فیلم به فیلم پخته تر شد و توانست بر بسیاری از کارگردانانِ بعد از خودش از میکلوش یانچو گرفته تا کن لوچ تاثیر بگذارد.
روسلینی در مسیر کاری اش بیش از سایر کارگردانان بزرگ سینمای ایتالیا با همه نوسانات جامعهی ایتالیا، تغییر جهت داد؛ از «کشتی سفید» گرفته تا «رم، شهر بی دفاع»، از «پاییزا» تا «فرانچسکو، دلقک خدا» و تا سینمای آموزشی و بعد از آن هم که فقط در تلویزیون دولتی کار کرد. او همیشه در کمال استحکام به عقاید، نظرات و جلوه های سینمای مولف وابسته ماند تا جایی که آندره بازن در كتاب معروفش (سینما چیست) در فصلی از نئورئالیسم و سینمای ایتالیا، نوشتهی جداگانهای با عنوان “در دفاع از روسلینی” نگاشت. در این بخش، متن نامهای آمده كه بازن در اوت ۱۹۵۵ خطاب به «گوئیدو اریستاكو» سردبیر مجله «سینما نوو» نوشت:
«واقعیت این است كه هیچ كارگردان ایتالیایی دیگری را نمیتوان یافت كه در آثارش «فرم» و «محتوا» چنین رابطه ی نزدیكی با یكدیگر داشته باشند و من دقیقاً بر همین مبناست كه از نئورئالیسمِ روسلینی نام میبرم»
فرانچسکو، دلقک خدا
Francesco, giullare di Dio
کارگردان: روبرتو روسلینی
نویسنده: روبرتو روسلینی، فدریکو فلینی
ژانر: درام، تاریخی، زندگی نامه
مدت زمان فیلم: 85 دقیقه
کشور: ایتالیا
سال ساخت: 1950
کوتاه در مورد فیلم: فیلم، الهام گرفته از دغدغهی دیرپای روسلینی است: بررسی نقش ارزشهای مسیحی در دنیای معاصر.
«فرانچسکو، دلقک خدا» افسانههای عامیانه پیرامون شخصیت فرانچسکوی قدیس را گرد میآورد. فلینی که یکی از فیلمنامهنویسانِ این فیلم بود، همزمان از ایدههای دو کشیشِ کاتولیک استفاده میکرد تا حال و هوای مذهبی اصیلی در فیلم حضور داشته باشد (یکی از کشیشها از مدافعان مبانی کاتولیکی نئورئالیسم ایتالیا بود و طبعاً فیلمهای روسلینی و فلینی را تجلی بهتری برای این مبانی میدانست تا آثار کارگردانان چپگرا).
فرانچسکو، دلقک خدا شعری است در وصف سادگی و سازگاری و همدلی. گذشته از آلدو فابریتسی باقی بازیگران غیرحرفهایاند اما در انتقال خلوص قلبی و نزدیکیشان به طبیعت کم نمیآورند. گیرایی فیلم متکی به دقت روسلینی در انعکاس حرکتها و حالتهای فیزیکی بیتکلف آنان است. روسلینی آنان را به سخنرانی و دکلمه وانمیدارد، بلکه به تماشاگر امکان میدهد تا به مشاهدهی سیمای آنان و اعجاب و آرامششان بنشیند و معنویت را در نگاههایشان بجوید. نتیجه همان تصویر سخت باورپذیر و اصیلی است که رشته فیلمهای تاریخی روسلینی را از دیگر نمونههای تاریخ سینما متمایز میسازد.
فرانچسکو دلقک خدا که با نام «گلهای سنت فرانسیس» نیز شناخته میشود، در نُه اپیزود و به شکل داستانهایی کوتاه به تصویر کشیده شده است. روسلینی با خلق فضایی آرام و با نکته سنجی و دقت در انتخاب دیالوگهای مختلف، دنیایی شگفتآور خلق کرده تا جایی که پیر پائولو پازولینی که اثر بزرگش- انجیل به روایت متی- تا حدی تحت تاثیر این فیلم بوده، فرانچسکو دلقک خدا را یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایتالیا نامیده و اندرو ساریس هم این فیلم را در رتبه هشتم محبوبترینهای عمر خود قرار داده است.