پس از 7 سال ممنوعیت به خاطر سخنرانی معروف فون تریر در مورد هیتلر و حزب نازی، امسال فیلم جدید او «خانهی که جک ساخت»، در بخش غیررقابتی کن به نمایش درآمد. فیلمی که مطابق معمول گروهی از تماشاگران و خبرنگاران را به خاطر خشونت زیاد از سالن سینما بیرون راند و عدهای دیگر را وادار به تشویق ایستاده کرد.
لارس فون تریر که از پایهگذاران جنبش دگما 95 بود، آنقدر در کارش در پی تجربهی فرمی جدیدتر بوده که هیچ گاه از الگوی رایج سینمای روایی پیروی نکرده است. مانیفست دگما 95 در سال 1995 همزمان با صدمین سالگرد سینما امضا شد و از اصلیترین امضاکنندگان این مانیفست، میتوان به لارس فون تریر و توماس وینتربرگ اشاره کرد. آنها معتقد بودند که سینما به هیچعنوان امری شخصی نیست و از اینرو مخالف مفهوم «مولف» بودند. از دید دگما 95، سینمای ضد بوژروا و یا اصطلاحاً موج نو، به مرور خود تبدیل به نوعی سینمای بورژوایی شده بود. آنها در بیانیهی خود از آوانگاردها به عنوان طلایه داران سینما خواستند که برای دوری از فرد گرایی فیلم های خود را در قالبی متحدالشکل عرضه کنند.
فیلمبرداری در لوکیشن طبیعی، دوربین روی دست و رنگی بودن فیلم بدون استفاده از فیلتر و لنز ، زمان و مکان واقعی، بدون جلوههای خاص مثل قتل و بدون تفکیک صدا از تصویر، نامشخص بودن اسم کارگردان و ژانر فیلم، ده فرمان موسی گونهی دگما برای فیلمسازی بودند و نام «سوگند نجابت» هم که بر آن فرمانها جنبه مذهبی میداد.
در تاریخ سینما بیانیهها و نظریات مختلفی به عنوان یک تئوری قانونمند ارائه شده است. از بیانیهی ورتوف در خصوص ساخت فیلمهایی با مضامین سیاسیِ غیر داستانی با دوربینهای دستی گرفته تا نئورئالیسم ایتالیا و استفاده از بازیگران غیرحرفهایی در مکانهای واقعی که از طریق کارگردانان بزرگی چون روسلینی، دسیکا، ویسکونتی و بسیاری دیگر ارائه شد. مانیفیست آلمانی اوبر هاوزن که فاسبیندر، هرتزوگ و وندرس را به سینما معرفی کرد و یا دوربین- قلم الکساندر استروک که گدار، شابرول، تروفو و دیگر موجنوییهای فرانسه تحت تاثیر آن بودند، همگی داعیه ارائهی واقعیت توسط هنر نمایشی سینما را داشتند. همانطور که آندره بازن فیلم را بازتولید مکانیکی بدون دخالت انسان از واقعیت میدانست و در سلسله مقالات «سینما چیست» به این میپردازد که چگونه واقعیت از دل نئورئالیسم و یا موج نو بازنمایی میشود.
اما دگما 95 ادعایی برای ارائهی واقعیت نداشت. از این رو به سینما به عنوان امری تجربی و قانونمند نگاه میکرد. از این نظر شبیه به امپرسیونسیتهای فرانسه بود که سینما را هنری برای تجربه آرزوهای ناممکن و تجربهی جدید ادراکی میدانستند. همانطورکه رودلف آرنهایم معتقد بود که دوربین واقعیت را ثبت نمیکند بلکه «درک ذهنی شخص از واقعیت» است.
تریر در خانوادهای مومن و کمونیست به دنیا آمد و رشد کرد و شاید این مهمترین دلیلِ درک وی از پیوند ایدئولوژی و سینما باشد. دیدگاهی که در مهمترین آثارش چون داگویل و شکستن امواج میتوان به وضوح دید. اما «خانهای که جک ساخت» نه پیروی از دگماست و نه ادامهای بر رقصنده در تاریکی و نیمفومانیاک. اینکه لارس فون تریر خارج از قواعد فیلم بسازد نه جای تعجب دارد و نه جای بحث. چون پیشتر از این، او خودش را به عنوان یک کارگردان ساختار شکن و آنارشیست معرفی و تثبیت کرده است. اما اینکه فون تریر متاخر رو به استفادهی بیحد و مرز از خشونت و امر جنسی آورده است جای بحث دارد و سوالی که مطرح میشود این است که چرا برخی تماشاگران حق دارند هنگام نمایش دو فیلم آخرش سالن سینما را ترک کنند و برخی دیگر ایستاده این آثار را تشویق میکنند.
ژیرک در کتاب «به برهوت حقیقت خوش آمدید» به نکته مهم و جدیدی اشاره میکند. او میپرسد چرا در سینما برای بخشی از فیلمها محدودیت سنی قرار میدهند و دلیل این امر را خشونت و یا روابط جنسی بیش از حد و نامناسب برای افرادی که هنوز به سن مورد نظر نرسیدهاند، معرفی میکنند. حال آنکه هر روزه اخبار تلویزیونهای مختلفِ سراسر دنیا از قتل و کشتار وحشیانهی سیاسی، قومی، مذهبی و یا جنسیتی پرده برمیدارند و شدیدتر از بسیاری از فیلمها خشونت را به تصویر میکشند و هیچکدام از این اخبار برچسب محدودیت سنی ندارند.
آیا خبرنگاران و منتقدان سینما فقط در مورد فیلمها حساسند و سالن سینما را ترک میکنند یا هنگام دیدن اخبار جنایات داعش نیز، تلویزیون خود را خاموش میکنند. خشونت در سینما ممنوع است و باید فیلتر شود. اما اگر بنا به روایتِ واقعیتِ جهان است، پس قتل وحشیانهی یک کودک نمیتواند از آن جدا شود و حال سوال اینجاست که نمایش آن توسط یک کارگردان چرا باید زشت و زننده باشد.
نمیتوان در یک جشنواره عنوان کرد که بهتر است اگر احساسات لطیفی دارید به سراغ سینما و یا حداقل به سراغ فون تریر نروید و خود را با سریالهای طولانی تلویزیون سرگرم کنید. بحث خشونت موضوعی است که جنبهی فراتاریخی دارد و با زندگی بشر آمیخته شده است و نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
فون تریر در «خانهای که جک ساخت»، قتل را به عنوان یک اثر هنری نمایش میدهد. قتلی به مثابه هنر گلن گولد در پیانو زدن. قاتلی سریالی که رفته رفته ریسکهای بزرگتری را در قتل میپذیرد تا به هنر والاتر دست پیدا کند. این فیلم، روایتی شرورانه و فلسفی از جنایت است که با هنر همسان میشود. پرترهی از زندگی یک جنایت کار وسواسی که قتل را جایگزین اضطراب و نگرانی خود میکند.
در پنج اپیزوی که از پنج واقعهی مهم فیلم و قتلهای جک نمایش داده میشود چند نکته وجود دارد. اول اینکه زنان به هر طریقی نهایتاً احمق جلوه میکنند. چه زنان نسبتا اجتماعی مثل زنی که لاستیک ماشینش پنچر شده (اپیزود اول) که اوما تورمن نقش او را ایفا میکند، و چه مادری که به اجبار کلوچه به فرزند به قتل رسیدهاش میدهد و چه دختری که جک را شریک زندگی خود تصور میکند.
در فیلمهای فون تریر خصوصا سهگانهی شاهکار او یعنی شکستن امواج، رقصنده در تاریکی و داگویل، زن به عنوان سوژهای است که قربانی میشود. قربانی ارادهی دیگری. اساسا از دیدگاه ژیژک، زن در جامعهی مرد سالار نقش قربانی را میپذیرد. زنی که با باور راسخ و ارادهای از شجاعت در مقابل قانون عرف میایستد. از دید لویناسی زن انتخاب میکند که جانشین دیگری باشد و این به دلیل خوبی بیش از حد اوست که لاکان آن را سوژهی منحرف مینامد. سوژهای که به ابزار دیگری تبدیل شده است (همانند گریس در داگویل)
این که جنبش فمنیسم اساسا مخالف لاکان است، برای نپرداختن او به امر زنانه و مفهوم ژوییسانسِ زنانه است، در کنار آنکه لویناس نیز به این مفهوم میرسد که امر زنانه به خاطر آزادی و هویت انسانی قابل احترام نیست بلکه جایگاه او رها شده است؛ هر دو اشاره به قربانی شدن و انفعال زنانه دارد.
و این چیزی است که مبنای اخلاقی آثار مهم فون تریر را در برمیگیرد. چیزی که در مواجهه با فیلمهای فون تریر با آن روبرو میشویم یک بنبست اخلاقی است. بنبستی که راه را برای تفسیر از یک راه هر چند صعب العبور میبندد. اما در «خانهای که جک ساخت» تمام نگاه به طرف مرد/شیطان که جک است برمیگردد و پنج رابطهای که در قبال زنهای مختلف دارد. نوعی زن ستیزی پست مدرن که شکافی اخلاقی ایجاد میکند. شکافی که راه را بر یک تفسیر مستقیم میبندد.
جک با یک زن از راه فریب او وارد میشود. زنی دیگر را اغوا میکند، با زنی دیگر به مثابه تحقیر شخصیت او رفتار میکند که همه این رفتارها نمایانگر هژمونی مردسالارانه نسبت به جامعهی اخته شده زنان است. اما سرانجام همه آنها نه برای ارضای میلِ جک بلکه برای ساخت تجربهی رفتار شخصیتی اوست. نوعی آموزش مقدسِ روح خود که تمایل دارد آن را از راه مستقیم انجام دهد به جای آنکه در جایگاه سوژهی منفعل قرار گیرد.
دیگر اینکه هر کدام از مقتولین او خارج از قاب جهانبینی فون تریر قرار میگیرند. همانطور که لاکان زن را خارج از جهان دانش و تعاریف خود قرار میدهد؛ نوعی سوژهی خارج از قاب. نکتهی موثر این که این خارج از قاب بودن و شکافی که بین مفهوم زن به عنوان سوژهای رها شده است، از طریق بازنماییِ تصویر نیز رخ میدهد. جایی که جک خانهای از اجساد در سردخانه خود ساخته است و وقتی وارد آن میشود به نوعی وارد برزخ شده و گویی از امر نمادین جدا میشود. فون تریر هیچ ابایی از تجربهی دوگانگی روایت تصویری و بازنمایی بهشت و جهنم سوبژکتیو خود ندارد.
با نپرداختن به جزییات شخصیت جک، کارگردان سعی میکند مخاطب را از همذات پنداری جدا کند تا بتواند نگاهی بیطرفانه به پدیدهی زیبایی اثر داشته باشد. اینکه نگاه به جک بیطرفانه باشد به آن معناست که میل را از مخاطب گرفته و سرکوب میکند و باعث گم شدن فرد در ابژه و از بین رفتن تمام فردیتها میشود.
خانهای که جک ساخت به نوعی مکمل ضدمسیح است. کارکرد خشونت و امر جنسی در آگاهی و پدیدهی زیباییشناسی و پیوند مشترک هرکدام را میتوان به وضوح دید. در ضدمسیح کودکی میمیرد و در خانهای که جک ساخت کودکی کشته میشود (این بار دو کودک). اولی به خاطر بیتوجهی پدر و مادر و غرق شدنشان در روابط جنسی و دومی به خاطر تجربهی خشونت. گویی هر دو یک کارکرد دارند. اما همانطور که قبلا ذکر شد برخلاف بیشتر فیلمهای فون تریر که زن به عنوان سوژه روایت شونده قرار میگیرد، اینجا مردی است که نقش سوژه را ایفا میکند. نقش تاریخ جنایت را که نهایتا خانهی خود را (که استعارهای است از جایگاه خود) بر روی اجساد به قتل رسیده بنا میکند. این دستاورد جک به عنوان بشر است. فارغ از دغدغههای مذهبی و گریزان از سویههای اخلاقی. خانه ای که جک ساخت خانهای است که تکتک انسانها بر روی افکار خود بنا کردهاند و باید پای در آن بگذارند تا سویهی اخلاقی خود را درک کنند.
خلاقیت و نبوغ فون تریر در ساخت یک تریلر روانشناسانه با دیوانگی او در سینما پیوند خورده است. خانهای که جک ساخت قطعا برای کارگردانی که شکستن امواج و داگویل را در کارنامه خود دارد قدم رو به جلویی محسوب نمیشود اما امیدوارکننده است که نسل اروپاییهای صاحب تفکر در سینما هنوز از بین نرفته است.
بیشتر بخوانید:
هنر قتل: از کاراواجو تا فون تریر ؛ تحلیل فیلم خانهای که جک ساخت
مشاهده تیزر و لینک دانلود و دیگر مشخصات فیلم «خانهای که جک ساخت»
مصاحبه با لارس فون تریر: آمریکا مرا دوست دارد!
ویدیو:مصاحبهی کوتاه با لارس فون تریر در حاشیهی جشنواره کن در مورد «خانهای که جک ساخت»