قریب به سی سال از مرگ جان کاساوتیس میگذرد و امروز دیگر او را بسیار بیشتر از زمانی که زنده بود، میشناسند و ستایشش میکنند. هرچند که او هنوز بیشتر در میان سینمادوستانِ جدی و سینهفیلها و منتقدان، نظریهپردازان و دانشجویان سینما مطرح است تا تماشاگران عادی که همچنان او را با نقشهایش به عنوان بازیگری هالیوودی و در فیلمهایی چون «بچه رزمری» و «دوازده مرد خبیث» به یاد میآورند.
جان کاساوتیس، سینماگری غیرمتعارف، اعجابانگیز و بنیانگذار گرایش و روشی در فیلمسازی بود که پیش از او وجود نداشت. فیلمهای او، بیانگر نوعی نگاه بیواسطه، رادیکال و پالایش نشدهی او به زندگی مدرن آمریکایی و واقعیتها، رؤیاها و وهمهای آن است. او فیلمسازی است که با رویکرد ویژه و نگاه متفاوتش به سینما، زندگی، خانواده، عشق، بازیگری و کارگردانی، تأثیر عمیقی بر سینمای مستقل آمریکا و نقاط دیگر جهان گذاشت.
سينماي آمريكا را در يك بررسي نموداری و ساده میتوان به دو بخش تقسيم كرد: آثار هاليوودي يا به اصلاح سينماي تجاري و استودیویی و آثار مستقل يا همان سينماي کمهزینه و غير استوديويي. سینمای مستقل به صورت رسمی بیش از نیمقرن سابقه دارد. البته این گونهی سينمايي در واقع تحت تأثير دو مرحله تاريخي بوده است: نخست در بدو پيدايش سینما در حدود سال ١٩٠٠ ميلادي است که با مهاجرت بسياري از فيلمسازان به كاليفرنيا، سينماي مستقل پایه گذاری شد که از آن تحت عنوان دوران ابتدایي سينماي مستقل ياد میشود. و مرحله دوم از دهه شصت تا به امروز که خارج از سیستم هالیوود و سیستم فیلمسازی استودیویی، به طور مستقل به حیات خود ادامه داده و هویت مشخص و جایگاه ویژه خود را پیدا کرده و تأثیر عمیقی بر فیلمسازان سراسر جهان گذاشته است. بیتردید درک واحد و مشخصی از مفهوم سینمای مستقل وجود ندارد اما قطعاً یکی از مهمترین پارامترهای آن، شیوه تولید ارزان و جدایی آن از سیستم استودیویی فیلمسازی است. سینمای مستقل، همچنین فیلمهای غیرتجاری و هنریای را که از نظر زیباییشناختی و سبک تصویری و روایتی و نیز درونمایه، با فیلمهای متعارف هالیوودی تفاوت دارند، در برمیگیرد.
این فیلمها معمولاً توسط استودیوهای فیلمسازی کوچک یا با حمایت سینماگران مستقلِ سرشناس ساخته میشوند و برخلاف فیلمهای استودیویی، کارگردان در آن استقلال بیشتری دارد و بینش خلاقانهی او و نویسندهی اثر در سراسر فیلم حفظ میشود و تهیهکنندههای استودیویی نمیتوانند، ایدههای خود را بر او تحمیل کنند.
اگر بخواهيم نگاهي دستاوردي به نفوذ سینمای مستقل داشته باشيم بايد گفت که بالاترين دستاورد آن فستيوال فيلم ساندنس است كه ضيافتي از آثار مستقل و نيمه مستقل را بر پا میدارد. فیلمسازانی چون جان کاساوتیس، پیتر باگدانوویچ، دنیس هاپر، راجر کورمن و رابرت آلتمن، نقش مهمی در رشد و تحول جریان سینمای مستقل آمریکا ایفا کردند. دنیس هاپر، بازیگری بود که همیشه از سینمای مستقل آمریکا حمایت میکرد و همانند جان کاساوتیس، علاوه بر بازی در فیلمهای هالیوودی، با دستمزدهای اندک در فیلمهای سینماگران مستقل آمریکایی مثل کاپولا، دیوید لینچ و جولین اشنبل بازی میکرد.
جان کاساوتیس را پدرخواندهی سینمای مستقل نامیدهاند و فیلم «سایهها» که نخستین فیلم او به عنوان کارگردان است، شاید نخستین فیلم مستقل آمریکایی به مفهوم دقیق کلمه است که همزمان با جریان موج نوی فرانسه و خارج از سیستم استودیویی هالیوود ساخته شده است. البته کاساوتیس، خود نیز تحت تأثیر سینمای نئورئالیسم ایتالیا و در پیوند با سینمای آوانگارد و تجربی آمریکا و فیلمسازانی مثل شرلی کلارک بوده است. اين بازيگر، نويسنده، كارگردان، فیلمبردار و تدوین گر يونانيتبارِ آمريكايي در طول عمر کوتاهش در مجموع 12 فیلم ساخت که از میان آنها 9 فیلم کاملاً مستقل و سه فیلم تقریباً استودیویی ساخته شد.
کاساوتیس سینماگری بود با سابقهی درخشان در تئاتر. بنابراین فیلمهای او بااینکه مبتنی بر واقعیتهای زندگی روزمرهاند اما به مفهوم متعارف آن رئالیستی محسوب نمیشوند، بلکه به شدت جنبههای تئاتری دارند و متکی بر اجرا و بازیهای سخت و پیچیدهاند. اساس فیلمهای او بر طفره رفتن و مقاومت در برابر ژانر و قواعد فیلمسازی و نیز روایت و شخصیتپردازی است. کاساوتیس را بهخودیخود میتوان جزو سینماگران روشنفکر دانست اما شخصیتهای فیلمهایش برخلاف شخصیتهای فیلمهای روشنفکرانهی اروپایی مثل برسون، درایر، برگمان یا آنتونیونی، درگیر مسئله ایمان یا فلسفه هستی و هویتی نبودند، بلکه درگیر مسائل ساده و پیش پا افتادهتری مثل روابط انسانی، عشق و زندگی زناشویی هستند. البته در فیلمهای دیگر روشنفکران هم این مفاهیم دیده میشود اما شخصیتهای او آدمهایی ساده و معمولیاند که فاقد آن پیچیدگیِ درونیِ بهاصطلاح اروپایی هستند.
سبک سینمایی کاساوتیس مبتنی بر روایت غیرخطی، تدوین غیرتداومی و بداههپردازی بود با دوربینی پرتحرک و بیقرار که با سبک بداهه پردازانه و فضای پرتنش فیلمهایش همخوانی داشت.
به لحاظ درونمایه، ما در فیلمهای کاساوتیس شخصیتهایی را میبینیم که به سختی امیال درونیشان را میتوان فهمید و در برابر آنها از تحلیلهای روانکاوانه چیزی عایدمان نمیشود. در اینجا ما با شخصیتهایی طرفیم که از قالبهای کلیشهای و متعارفِ تعریف شده میگریزند و دائم سعی دارند فضا را شکسته و از آن رها شوند. آنها در لحظه تصمیم میگیرند و پیوسته تغییر نظر میدهند. در سینمای جان کاساوتیس، به جای توجه به ساختارهای ایدئولوژیک و دیدگاهها، باید روی ژستها، حرکتها، بازیها، میزانسن و روابط بین شخصیتها و احساساتی که رد و بدل میکنند و کنشها و واکنشهای آنها توجه کرد. آدمهای کاساوتیس به نظر دیوانگانی هستند عاصی که از پذیرش هنجارهای پیرامونشان امتناع میکنند. کاری که خودش در نپذیرفتن قواعد سینما انجام داد. مهمترین فیلمهای کاساوتیس عبارتند از: سایهها، چهرهها، شوهران، مینی و ماسکوویتس، زنی تحت تأثیر، کشتن دلال چینی و شب افتتاح و گلوریا.
«سایهها» اولین فیلمِ کاساوتیس بود که آن را دو بار و به دو شکل متفاوت ساخت. بار اول او در سال ۱۹۵۷ نسخهای از آن را تهیه کرد که تنها سه بار در سال ۱۹۵9 و دو بار در سال ۱۹۶۰ نمایش داده شد. بعد از آن، کاساوتیس که از نتیجهی فیلم اول راضی نبود، نسخهﯼ دیگری از آن تهیه کرد. این فیلم اما در آمريكاي هاليووديپسند به چشم نيامد منتها در فرانسه با استقبالِ منتقدان مواجه شد. نکتهی جالب آنكه در پایان فیلم نوشتهای میآمد که حاکی از بداهه بودن تمام فیلم بود و بعدها كارگردان اعلام کرد که این فيلم را بدون فيلمنامه جلوي دوربين برده است كه همين موضوع عاملي شد تا گروهي این فيلم را در مسير از نفس افتادهی «گدار» بدانند. فيلم به دليل دورنمايي كه از آمريكاي ١٩٥٠ ارائه میدهد کمنظیر و خاص است؛ همچون به تصوير كشيدن پاريسِ اواخر دهه ١٩٥٠ به دست توانمند گدار.
«شوهران» (1970) داستان سه دوست را تعریف میکرد که به مراسم خاکسپاری یکی دیگر از دوستانشان رفتهاند. فیلم، بیحسی و کرختی و درماندگی این سه نفر را در ادامهی زندگی بعد از مرگ دوستشان نشان میداد. این فیلم در مقایسه با «سایهها» کمتر به عنوان اثری شخصی در کارنامهی کاساوتیس شناخته میشود اما همچنان شامل بسیاری از مزیتهای ضمنی آثار کاساوتیس است.
«زنی تحت تأثیر» (١٩٧٤) يا همان (زن مدهوش) در واقع فيلمي بود كه به ترازوي سنجش فيلمساز و موردی نمونهای از نظریهی سبکی سینمای او بدل شد. با یک شخصیت تماماً کاساوتیسی، تعریف ناپذیر و آشفته. «زنی تحت تأثیر» دربارهی زنی است که به خاطر تفاوتهای رفتاریاش انگ دیوانه میخورد و از طرف نهادهای مختلف تحت فشار قرار میگیرد. اثری که میتوان آن را در دایرهای گستردهتر هم مورد تفسیر قرار داد. کاساوتیس در این فیلم به جنونی اشاره میکند که ناشی از یک تنهایی بزرگ است. همان جنس تنهایی که پیشینهاش را در تصویرها و به ویژه ژستهای «فرانچسکو، دلقک خدا»ﯼ روسلینی میبینیم.
در مورد اليا كازان میتوان گفت که دو فيلم «در بارانداز» و «اتوبوسي به نام هوس» مورد نمونهای سینمای او بودند و خط مشيِ متفاوتی از ديگر آثارش داشتهاند. در واقع سبک (متد) جا افتادهی کازان را میتوان در این آثار دید. در موردِ کاساوتیس و «زنی تحت تأثیر» هم همین اتفاق افتاد. نه تنها سبکِ کاساوتیس با بازی بی نظیرِ رولندز(همسر کاساوتیس) در «زنی تحت تأثیر» بسيار مورد توجه قرار گرفت بلكه متضمن موفقيت بالاي فيلم در گيشه شد. همان كاري كه «اتوبوسي به نام هوس» با شاه نقشِ مارلون براندو برای الیا کازان به ارمغان آورد.
«شب افتتاح» در سال ١٩٧٧ شايد آخرين اثر قابلتأمل كاساوتيس بود. فيلمي كه علاوه بر بازي درخشان جينا رولندز، كاساويتس را نيز به عنوان بازيگر در كنار خود میدید. اگر باغ آلبالو ( نمایشنامهی درخشان آنتوان چخوف روسي) را خوانده باشيد با آن پايان بندي غافلگیرکننده و خاص، بیشک «شب افتتاح» را نيز اثري چخوفي خواهيد دانست. روايتي از نمایشهای تئاتری با نگاهي برگرفته از عصبيت كه در واقع شليك اصلي براي همراه ساختن بيننده است.
8- چهره ها
Faces
کارگردان: جان کاساوتیس
نویسنده: جان کاساوتیس
بازیگران: جان مارلی،جنا رولندز، لین کارلین
ژانر: درام
مدت زمان: 130 دقیقه
سال اکران: 1968
کشور: آمریکا
چهارمین فيلم بلندِ کاساوتیس را میتوان کاملترین اثر او دانست. «چهرهها» پس از دو فيلمی كه شايد بتوان گفت نقشِ دست گرمي را براي بازي بزرگِ آقای کارگردان داشتند – بلوز دیروقت (١٩٦١) و كودكي منتظر است (١٩٦٣)- در اوج افسردگی و ناامیدی ناشی از تحریم شدنش توسط استودیوها ساخته شد.
کاساوتیس پس از تجربهی تلخ کارگردانیِ «کودکی منتظر است» در سیستم استودیویی که به مشاجره با تهیهکنندهاش استنلی کریمر منجر شد، با بودجهای شخصی که دستمزد بازی در چند فیلم هم به تدریج به آن اضافه شد، با کمک گرفتن از دوستان و آشنایانش برای بازی، استفاده از خانهی خودش به عنوان محل فیلمبرداری (خانهی دیگری نیز که در فیلم حضور دارد به مادرِ جینا رولندز تعلق داشت) و سرانجام تدوین آن در گاراژِ خانهاش که در حدود چهار سال طول کشید، این فیلم را ساخت.
ریچارد (با بازی جان مارلی) که شخصیت مرکزی قصه است، با رفیقش؛ فِرِد برای خوشگذرانی به میخانهای با نامِ «میخانهی شکستخوردگان» میروند. ریچارد در آنجا با دختری جوان به نام جنی (با بازی جینا رولندز) آشنا میشود و در ادامه به اتفاقِ فِرِد به آپارتمان دختر میروند و شب را آنجا میگذرانند. بعدتر که ریچارد به خانهاش برمیگردد متوجه میشود که دیگر علاقهای به همسرش ندارد و میخواهد که او را ترک کند. همسر ریچارد نیز به تلافی با مرد جوانتری طرح آشنایی میریزد و…
فیلم از لحاظ بصری تعداد زیادی کلوزآپ از چهرهی بازیگران دارد که آنها را در اوج بحرانهای عاطفیشان به تصویر کشیده. کاساوتیس از نماهای روبه بالا برای نشان دادن مردان در محاصره سقف آپارتمانِ جنی استفاده میکند تا با این روش بر حس گرفتار بودنِ آنها تأکید کند. راهپلهها هم در خانهی ریچارد موقعیتی نمادین پیدا میکنند. راهپله از همان سکانسهای ابتدایي با كلوز آپي از ريچارد در پلكان به دنیای فیلم ورود پيدا میکند و تا به آخر هم حضور معناداری دارد. راهپله نقطهی مشترك اكثر آثار كاساويتس است و گذرگاهي براي خلاصي از تعلقات، دور شدن و عدم مواجه با واقعيات.
ری کارنی (پژوهشگر و منتقدی که مطالعات عمیقی در مورد کاساوتیس انجام داده) میگوید: «چهرهها نمایش اعلای پیچیدگی آگاهانه در شیوهی فیلمسازی کاساوتیس به شمار میآید. رفتار شخصیتها در این فیلم در قیاس با دیگر فیلمهای آمریکایی متزلزل و غیرقابلپیشبینی است. شخصیتی که به نظر میرسد حساس و بذلهگوست، در لحظهای دیگر از خود رفتاری کسل کننده و بچگانه به نمایش میگذارد. شخصیتی که ظاهراً به کاستیها و نقطهضعفهایش آگاه است، درصحنهی دیگر لجوجانه و خیره سرانه رفتار میکند. کاساوتیس شخصیتهای خود را از آن انگیزهمندی که خاص شخصیتهای سینمای بدنه آمریکاست، رها میکند. در اغلب فیلمها، مهمترین راهی که میتواند در درک شخصیتها به ما کمک کند، پی بردن به انگیزههای واقعی آنهاست؛ اما در آثار کاساوتیس انگیزهها محلی از اعراب ندارند. فیلمهای او قاطعانه مجال تفکیک خوب از بد و زشت از زیبا را برای تماشاگر باقی نمیگذارند.»
کاساوتیس خود نیز در جایی به اینگونه نمایشِ متناقضِ احساساتِ مردمان عادی در فیلمهایش اشاره کرده و گفته است: «برخلاف سینما، هیچچیز در زندگی واقعی روشن نیست. مردم در اغلب مواقع نمیدانند که چه میکنند یا چه میخواهند. فقط در فیلمهاست که شخصیتها مسائل و مشکلاتشان را میدانند و برای آنها برنامهریزی میکنند.»
در «چهرهها» با واكاوي يك بحران هويتي مواجهیم. شخصیتها از جمله ريچارد نكات ظريف و جزییات بسياري دارند. معیارهای رفتاري در فيلم مُدام در حال تغييرند و بيننده را با يك حسِ غريب از آنچه كه تحت عنوان معيار میداند روبهرو میکنند. قاببندیهای نامتعادل، تدوینی رها از الگوهای تداومی کلاسیک، اصرار صحيح بر استفاده از بازيگرانِ غير چهره، فيلمبرداري خياباني با دوربين روي دست، «چهرهها» را خاصتر کرده است. در این فیلم ما با مثالهای فراوانی از موقعیتهایی مواجهیم که کاساوتیسی است: مردان جاافتادهای که همچون کودکان رفتار میکنند، زنان مستی که با مردهای عجیبوغریب طرح دوستی میریزند. سرفههای ناگهانی شخصیتها، آواز خواندنِ غیرحرفهای آنها و پلکانی که مرد و زن از آن بالا میروند، پایین میآیند، از کنار هم میگذرند و با هم برخورد میکنند.
كاساوتيس میگوید:«من صاحب ذهني تکبعدی هستم، تنها به یکچیز علاقه دارم…عشق! اينكه چطور از دست میرود و تمام میشود.» اين جمله را میتوان در چهرهها اینگونه تعبير كرد: وقتي زني از پلهها پايين میرود.
منابع:
سينماي مستقل جان كاساوتيس، زير نظر پرويز جاهد ،نشر ايجاز
جان کاساوتیس، مجموعه مقالات، گردآورندگان سعیده طاهری و بابک کریمی